بازی

دیروز با یک روز تاخیر یه جشن تولد کوشولو گرفتم... زود تر هم نرسیدم بنویسم!

 یه چند تا از دوستای گلم بودن که جای همه کیک خوردن!!!   غذا هم هیچی نخوردن!! حالا ما مجبوریم تا ۱ هفته همه غذا ها که رو دستمون مونده بخوریم!   ...  دوربین رو آماده کرده بودم  ولی یادم رفت عکس بندازم!  هیچ کس هم  صداش در نیمد که تولت بی عکس یعنی چلوکباب بی گوجه! یا شایدم پیتزا بی نوشابه!!   ترسیدن اگه عکس و فیلم داشته باشم فردا برم میدون انقلاب بفروشم پولدار بشم!  بابا شما دوزار هم نمیرزین!

چند جا رفتم برای سفارش کیک.. همه گفتن ماه رمضون سفارش کیک نمیگیریم! آخرش یه کیک زززززششششت خریدم!  از اینا که بیشتر به درد سالگرد ازدواج و فوت میخوره!   این قناده هم بی سوات بود! اسمم رو اشتباه روی کیک نوشته بود!!  خلاصه همه چی از نظر کیک باب میلم بود!!!

دیگه بقیه چیزا  و کادو ها رو حوصله ندارم تعریف کنم...  شاید عکس کادو هام رو بذارم.. کلا خوش گذشت.. یه بار دیگه هم از دوستام متشکرم

اما جا داره اینجا از الهام جونم بابت سرایندگی و خوانندگی و نوازندگی و خندانندگی تشکر ویجه کنم!!!   مامانم که خیلی حال کرد!!

 

این واحدای این ترمم رو تازه فهمیدم چی به چیه!!    بهترین حالت ممکن به من تعلق گرفته!!  باز هم باید بگم حسودی نکن عزیزم! میگیم ترم بعد مال شما رو هم اینجوری کنن!  اصلا مشکلی نداره ! فقط شنبه تا پنجشنبه از ۸ صبح تا خود نصفه شب کلاس دارم! !   حالا بماند که بعضی روزا  یه کلاس ۸تا ۱۰ دارم و کلاس بعدیم ۴-۶ بعدازظهره!   واقعا هر کس تمایل داره  چند ساعتی به طور ثابت در هفته ول بگرده به منم خبر بده تا اون ساعات  همون نزدیکیا ول بگردیم.. همه امکانات هم وجود داره! البته سرویس ایاب ذهاب هم حتما باید باشه!  واجدین شرایط اعلام کنن تا بهترین کیس انتخاب بشه!!  خرج قهوه و بستنی و دسر رو هم خودم میدم! بقیه چیزا پای واجد شرایط میباشد!

 

از طرف تارا جونم به یک بازی دعوت شدم!!   خب این من  اونم شما  و اینم بازی:

 ۱-خودتو معرفی کن: به گفته خودم گیلاس  ٬ به گفته دوستام  منظ و به گفته شناسنامم یه چیز دیگه هستم..  الان دیگه خواجه حافظ شیرازی هم میدونه که متولد ۳/۷/۶۷ هستم و سال اول  کامپیوتر هستم... مجردم! البته اگه بتونم در مقابل توطئه های بزرگترا مقاومت کنم!... عاشق نی نی کوشولو های ۰ تا ۶ سال  هستم.. نی نی کوشولوهای ۷ تا ۱۸سال رو دوست دارم! ..نسبت به نی نی کوشولوهای  ۱۸ تا  ۳۰ سال نظر لطف و ارادت خاصی دارم..  نی نی کوشولوهای ۳۰ تا ۴۵ سال  برام  قابل احترامن.. نی نی کوشولوهای ۴۵ تا ۶۰ سال برام جالبن...عاشق نی نی کوشولاهای بالای ۶۰ هم هستم..

از اخلاقم هیچی نمیگم که تقلب نشه! خودتون تشخیص بدین!  فقط بچگی و بچه بودن رو خیلی دوست دارم.. نمیخوام بزرگ بشم!  دیوونه بازی هم که دیگه خوراکمه..

۲-فصل و ماه و روزی که دوست داری: فصل تابستون.. ماه فروردین و تیر .. روز خاصی از سال  رو دوست ندارم ولی توی هفته ۵ شنبه

۳-رنگ تو: آبی آبی آبی

۴-غذای مورد علاقه: کلا غذاهای سرخ کرده  با ادویه و فلفل فراوون  دوست دارم مخصوصا اگه گوشت ٬سوسیس ٬کالباس٬ قارچ ٬پنیر  هم توش باشه..  ماست هم با همه چی دوست دارم...

اینایی که دوست ندارم رو هم بگم: سس و آبلیمو  و گوجه توی غذا دوست ندارم..  بادمجون میبینم فرار میکنم! .. از اسفناج و بامیه متنفرم..  غذای ترش یا شیرین یا شور یا..نمیخورم! فقط باید غذا مزه مواد توش رو بده! ..  غذایی که رنگ زردچوبه باشه دوست ندارم... دیگه بقیش رو نمیگم چون بد آموزی داره..

۵-موسیقی مورد علاقه: در کل موسیقی زیاد دوست ندارم و سردرد میگیرم!  خواننده خاصی هم مورد علاقم نیست! اگه گوش بدم درهمه!  بستگی به حس و شرایط هم داره..  ولی شادمهر رو یه سر سوزن کوشولو بیشتر دوست دارم

۶-بدترین ضد حالی که خوردی: ضد حال که زیاده! ولی بدترین ضد حال هام وقتیه که کلی برای یه کار برنامه میریزم و بعدش آسمون و زمین و وابستگان دست در دست هم میدن تا  کارم جور نشه .. کنکور هم در نوع خودش ضد حال بزرگی بود

۷-بزرگترین فولی؟ یا قولی؟ که تاحالا دادی:  فول اگه باشه که چون من کلا خرابکاری زیاد میکنم حسابش از دستم خارجه!! شرمنده

اگه هم قول باشه  به خودم و خدا قول داده بودم نماز اول وقت بخونم و یه خورده روابط ۲ تاییمونو بهتر کنم و صمیمی تر بشیم ولی نشد که نشد!

۸-ناشیانه ترین کاری که کردی: یه بار تلفن رو با استون تمیز کردم! دیگه هیچی از بدنه گوشی نموند!  روی دیوار اتاقم هم با ماژیک تا تونستم چیز نوشتم و خیال میکردم پاک میشه که نشد! بعد دیگه نمیگم چیکارش کردم.....

۹-بهترین خاطره ی زندگیت:ماه رمضون ۵ سال پیش که توش یک اتفاقی افتاد که نمیتونم بگم..

۱۰-بدترین خاطره ی زندگی: کل سال پیش دانشگاهی! چون علاوه بر خودش دربرگیرنده کل خاطرات بد همه سالهای قبلش  هم بوده

۱۱-شخصی هست که بخوای ملاقاتش کنی:   آره!  خیلی هم میخوام!

۱۲-برای کی دعا میکنی: اول امام زمان.. بعد هم همه کسایی که میشناسمشون و نمیشناسمشون...

13-به کی نفرین میکنی: اونایی که افراد رو نسبت به هم بدبین میکنن و سنگ جلو پای بقیه انداختن تفریحشونه و اونایی که نا امنی از هر مدل رو به وجود میارن..( با دزد ها وقاچاقچی های عزیز نیستم! شما راحت باشین! ارادتمندیم!)...هیچ وقت از آدمایی که زندگی دیگران رو به هردلیل خراب میکنن نمیگذرم!

۱۴-وضعیتت در ۱۰ سال آینده:  در کنار نوه نتیجه هام دارم فوتبال میبینم! 

۱۵-حرف دلت: حرف دلم زیاده... الان که قرار شد یک جا بنویسم هل شدم همش یادم رفت!  فقط شاد باشید که شاد بودن واقعی یعنی همه دعاهای خوب دیگه..یعنی هیچ مشکلی نداشته باشین.. عزیزاتون پیشتون باشن... توی درس و کار و زندگی موفق باشین.. بچه های ناز و گوگوری داشته باشین..بدهی و چک برگشتی نداشته باشین.. زندگی راحت داشته باشین و بقیه چیزای دیگه که باعث میشه دل آدم شاد بشه..

منم  الهام  و مهدیه و نگین و خرس قهوه ای و تیده آ   و بیتا رو دعوت به بازی میکنم!

بقیه هم هر کس توی این بازی نبوده قبلا  اگه  بنویسه  خوشحال میشم!!...

 

 

 

تولدم مبارک!

 

ـــــ در ۳ مهر سال ۶۷   در ساعتی فراموش شده!( نزدیکای ظهر)  در بیمارستان کیان تهران   نوزادی  چشم به جهان گشود   ..... الان مشخص شده اون نوزاد  من بودم! چه بزرگ شدما!  روحم شاد....

همین اندازه در وصف و بیان تولدم کافیه!

سن و سالم رو هم به رخم نکشید! من از سن های فرد بدم میاد! برای همین یک سال درمیون بزرگ میشم! !  سال دیگه میشه ۲۰ سالم! فعلا همون ۱۸ میمونم!

زود باشین تبریک بگین.. کادو بدین... ولی از شیرینی خبری نیست!! ... وسط ماه رمضون؟؟!!!    ای بابا!

( خدایا چرا منو انقدر خسیس آفریدی که اگه بخواد آب از دستم بچکه  سشوار میگیرم روش   خشک  بشه!؟!!!!! اقلا همینجور سنم میره بالا این اخلاقای بدم رو خوف کن!!! )

 

 

ـــــ  جدیدا یا اخیرا یا همین تازگیا پی بردم که این دنیای مجازی با همه ی وسعتش !  از دنیای واقعی خیلی خیلی کوچیکتره!   از هر طرف میرم به زنجیره ای از همون حلقه بر میخورم که راه فرار براش تعبیه نشده!  البته....

 

 

ـــــ امروز رفتم دکتر این دندونام رو سرویس ماهیانه بکنه  که یه وقت نقص فنی نداشته باشه!   آخه کل هیکل من مگه چقدره؟؟  حالا دندونام تو کل اون هیکل چقدره؟!!  آخه خدایا من به خاطر ۴ تا دونه دندون چقدر باید اذیت بشم؟!!  هان؟؟!!

الان ۲ سال و نیمه که این تیر آهنا توی دهنه منه!   روزی که این داربست ها رو کشید مقابل دندونم گفت ۲ ساله تمومه!   ماه پیش رفتم میگم ان شا الله  اینا رو کی جمع میکنین؟!!!  

یه کم دکتره نگاهم کرد!  یه کم نگاهش  کج شد!  یه کم سوالی شد!  یه کم مشکوک شد!  بعد خودش فهمید که من هیچی نفهمیدم!   بعد  یواش در گوشم گفت:  میخوای ازدواج کنی؟!!    منم هول شدم گفتم  : نه به خدا!!      گفت : پس هر وقت خواستی ازدواج کنی بگو اینا رو بردارم!

حالا دیگه جرات ندارم بهش بگم  اینا رو بردااااااااار!    خسته شدم!    مجبورم تا آخر عمر اینا رو با خودم حمل و نقل کنم!

 اگه همون ۲ سال پیش این سرمایه رو روی برج سازی گذاشته بودم  هم  تموم شده بود هم پولدار میشدم!   زندگی ۷ نسلم هم تامین بود !!!!   حالا چی؟!   من موندم و یه ردیف دندون که یکیش ۱ میلیمتر باید صاف تر بشه!...  

نمیدونم نونم نبود.. آبم نبود... عقلم نبود..دیگه دندون ارتودنسی کردنم چی بود؟!!!

هر ماه  این دکتره با دستیارش ۲تایی دستشونو تا بازو میکنن تو دهن من! بعد در همون حال کلی باهام حرف میزنه و باید جواب بدم! فکر میکنه این لبهای من خاصیت ارتجاعیه دهن تمساح رو داره!!!!!

امروز نمیدونم چی ریخته تو دهنم که از عصر تا حالا هر چی میخورم  تلخه! مزه زهره مار میده... اه اه اه!

ماه قبل هم یه چیزی ریخته بود  که به مدت چند روز  مزه آلوچه های این مغازهه توی میرداماد رو میداد... میدونین کدومو میگم؟

به دستیارش میگم  : تو بگو زودتر این سیمها رو برداره.. خواهش میکنم!..حالا از همه بدبختیاش گذشته  ٬میخوام برم دانشگاه اونجا مسخره عام و خاص میشم!  به من رحم کنید..   میگه: نه بابا! مسخره چیه! کلی کلاس هم داره! برو باهاش حال کن!    

 واقعا خوب شد نمردم و معنی کلاس رو هم فهمیدم!!

از این پس  هر کی دید کلاسش اومده پایین میتونه یه سوت بزنه من براش سیمهام رو ارسال کنم!  هزینه پیک رو هم صلواتی برگزار میکنیم! اصلا نگران  کلاستون نباشین!  بلوتوث هم میشه کردش! چون خیلی با کلاسه! 

دیگه بسه! خیلی غر زدم.. بقیش بمونه برای ماه بعد..

آخ یادم رفت بگم: چقدر دلم میخواد یه سیب سفت گاز بزنم!  واینکه پاچه یه نفرو با دندون سفت بگیرم ول نکنم.. واینکه یه نفر دیگرو گاز بگیرم   جیگرم حال بیاد....

 

 

سفر شیرین تر از ماه عسل!

بله!

عرضم به حضورتان اینکه تنها انگیزه  نوشتن اونم الان و این موقع شب این بود که  داشتم توی اتاق راه میرفتم ٬ ناگهان موجودی به قد و قواره  الاغ وحشی مقابلم ظاهر شد!!   طبق سنوات پیشین این  خوف به ذهنم  وارد  گشت که   :  وااااای! سوسک!  

  اما  برای اولین بار قرار را بر فرار  ترجیح داده  و به موجود با دقت خیره شدم!  دیدم عنکبوته بابا!!!!!

الان بسی خرسند هستم از اینکه اولاً شجاعت پیشه کرده ام!  ودیگر آنکه  در منزلمان  موجودات دیگری به جز سوسک هم پیدا میشود!!!!   باغ وحشی حیرت آور  زیر پا داریم و   در سکوت نشسته ایم و به هیچ یک از سازمانهای حفاظت از حیات وحش اعلام  وجود نمینماییم!

 

 

جمعه کار واجبی پیش اومد و  یکدفعه جور شد  و گویا امام رضا طلبید و  برای چند ساعتی رفتیم مشهد و برگشتیم!   در اصل  از چند سال پیش تا حالا  راه قرض کرده بودیم!  بر دوشمان سنگینی میکرد.. رفتیم ادا کردیم و برگشتیم!

اولش که رفتیم  حرم ! برای اولین بار  با  هجوم اقوام  غار نشین و انسانها اولیه مواجه نشدیم! خیلی خلوت بود..  تصمیم گرفتیم  یک نفس عمیق بکشیم .. بدین منظور عمل دم را انجام دادیم!  هنوز به بازدم نرسیده بود که  چشمتون روز شلوغ نبینه!  هر چی شکوفه علم و دانش بود ٬از در و دیوار و آسمان و زمین بر ما نازل شد!   خدا رو شکر رنگهاشون متنوع بود( قرمز.. زرد.. سبز.. آبی..صورتی...  مداد رنگی ۲۴ رنگ!) و  احساس  کور رنگی نمیکردیم و به شانس خودمان کمتر  ناسزا میگفتیم!

ولی برام جالب بود که تمام کلاس اولی ها رو روز اول میارن حرم!!!   یاد کلاس اول خودم افتادم!!!

من روز اول  سال اول  که مدرسه رفتم  ۲ تا کلاس داشتیم! یکی معلمش موهای بلند قشنگی داشت و قیافه خوب و خوش تیپ و جوون و .. اون یکی  برعکسش بود!  من افتادم توی کلاسی که معلمش تیپ خفن داشت!.. تا چند وقت دوست نداشتم برم مدرسه!  دوست داشتم معلمم هر روز مانتوش رو عوض کنه و  ....    از بچگی  من ظاهر بین بودم! خاک بر سرم!  البته الان  خوفتر شدما!!  خیلی روی خودم کار کردم!

داشتم  از مشهد میگفتم:

 از حرم با شادمانی و نشاط اومدیم بیرون! !! بعدش بد تر شد!    در ماه مبارک رمضان بودیم و ما نا روزه!    حتی شیرهای آب رو هم تعطیل کرده بودن که یک وقت در ملا عام روزه خواری نشه!!  آب خوردن پیدا نمیشد! دیگه رستوران و غذا و اینا که هیچ!

پند  پدر بزرگانه: اگر شتر نیستید ٬ هیچ وقت توی ماه رمضون تصمیم نگیرین برین مسافرت داخلی!  حتی برای چند ساعت!!  چرا که      مسافرت = مرگ زودرس و جوان ناکام

البته بزرگان در ادامه  متذکر شده اند که  در این ماه مبارک سفر به تمام کره خاکی به جز ایران  بلا مانع است و ثواب دوچندان دارد و خدا خیرتان بدهد مادر!    ( الان این رییس جمهور عزیزمان هم  از این تبصره استفاده کرده و رفته برای روزه خواری!!!  البته اگر دیدید ایشان ۱۰-۱۵ روز  ماند برای این بوده که بتواند روزه هایش را کامل بگیرد!  نه هیچ دلیل دیگر!)

دیگه از بقیه سفر تعریف نمیکنم  که  نفهمید چه قدر خوش گذشته بوده!!   واقعا سفری به این رویایی در ذهن هیچ یک از انسانها نمیگنجد!  حسادت هم چیزه بدیه عزیزم!  به بابات بگو  تو رو هم ببره!...

پ.ن :  به جاهای باحالش که رسید دیگه حسش نبود بنویسم! 

پ . پ. ن :  امشب خوابم میاد!  فکرشو بکن!!!!

شاد باشید