امروز و دیروز!

به به به! ولنتاین های همه قبول باشد ان شاا..!

امروز با جمعی از دوستان دلمون هوا خوری خواست و رفتیم یه ناهاری زدیم تو رگ!!

از اونجایی که ما خیلی وقت شناس هستیم و به محیط و کنش و واکنش ها اهمیت بسیار میدیم، به قول طاهره شب جمعه!( شادی اموات صلوات!) و بد تر از اون روز ولنتاین رو برای رستوران رفتن انتخاب کردیم!

وارد رستوران که شدیم با خلوتی غیر قابل توصیفی مواجه شدیم که در طول عمر با برکتمون همچین چیزی ندیده بودیم! انقدر جا نبود که یه عده از افراد چسبیده بودن به شیشه! یه عده هم از دستگیره های در آویزون بودن! کلا از بیرون ، رستوران شکل آکواریومایی بود که بیش از ظرفیت ماهی توش ریختن و ماهی های بد بخت شصت پاشونو میکنن تو چشم بغل دستی شون و دماغشونو به شیشه چسبوندن و فقط میتونن دهنشونو باز و بسته کنن!! ( برای اطلاعات بیشتر در مورد تنفس ماهی و درک موقعیت فوق الوصف  میتونین از نزدیک به یک ماهی فروشی مراجعه کنین!)

بعد از مدتی که اون وسط  وایسادیم بالاخره یه میز خالی برای نشستن پیدا کردیم! بعد این ملت به جای اینکه حواسشون به مرغ عشقشون باشه مثل آدم ندیده ها ۴ چشمی زل زده بودن به ما!! واااا!! خب مگه چیه!! اصلا هم تابلو نبودیم! خب به ما چه که اونا سر هر میز ۴ نفره ۲ تا ۲تا نشسته بودن و ما ۸ تا ۸ تا!! تازشم خیلی تلاش کردیم که این پایه های ۸ تا صندلی رو یه جوری کنار هم بذاریم که همش دور میز جا بشه!! جون ما نباشه جون شما اصلا هم شلوغ نکردیم و اصلا هم مزاحمتی برای خلوت  ۲ تایی دیگران به وجود نیاوردیم! فقط این میز کناریمون میخواست با شالگردنش خفمون کنه!!! بی جنبه!

احتمالا بعد از ورود ما به رستوران گفتگوی زوج کبوتران عاشق از :

       -  عزیزم همه عشقم فقط خودتی! فدات بشم الهی همه فکر و ذکرم تویی! خیلی دوست دارم !...

 به این تغییر کرده :

     -  عزیزم تو فکر میکنی اینا که سر اون میز نشستن چند وقته رستوران نیومدن؟؟

     -به نظرت مال کدوم داهاتن عزیزم؟؟!!  قیافه هاشون که به مهاجرین افغان نمیخوره!  طفلکیا گمونم از راه دوری اومدن! ببین همشون چقدر گلی و خاکی ان!!! عزیزم!

     - به نظرت پول دارن ناهار بخورن؟؟!! عزیزم میخوای برم نصف غذامونو بهشون بدم؟! عزیزم!

     -  عزیزم من که فکر میکنم تا حالا توی محیط عمومی غذا نخوردن! دلم براشون میسوزه واقعا!

     -  به نظرت عزیزم  چرا همشون ۳ ساعته وسط پله ها وایسادن؟؟؟!!

     - چرا اونی که اسمش فاطمه است هی داد میزنه میگه فائزه؟؟!! اما تو عزیزمیا!

     و........

یه ناهار ساده بود ولی خیــــــــــــــــلی خیــــــــــــــــــلی  خوش گذشت!!

بگذریم که هانیه هر یه گازی که به ساندویچش میزد  یک ساعت و سی و پنج دقیقه غر میزد که من اینو دوست ندارم و کوفتمون کرد!  و بگذریم که این نرگس وسط غذا زنگ زده به همسرش! ما داد میزنیم میگیم بگو اونم بیاد! هی نرگس به روی خودش نمیاره! بعد همینجور که من دارم توجیهش میکنم که بیاد و نوشابه میخورم ،هانیه یه چیزی گفت که از خنده ترکیدم و نوشابه ها به جای معده به مماخم راه یافت!!  و بگذریم که  این طاهره شغل گارسونی رو شایسته تر از گارسونهای رستوران انجام داد! و بگذریم که نی نوشابه هاش صدای ناهنجار میداد!  و بگذریم که تا وقتی تو خیابون بودیم  اشت بارون میامد و تا در رستوران نشستیم آفتاب افتاد روی مغز سرمون!! و بگذریم که اولش قرار بود سینما بریم و آخرش نرفتیم!

 

تازشم امروز یه کادوی ولنتاین دیدیم که زیادی کادو بود!!!  یه پسره توی یه کیسه قرمز گنده  یه چیزی شبیه جنازه یا سر بریده انداخته بود که از همه جاش زده بود بیرون !! بعد روش قلبای طلایی داشت! سرشم مثل گونی برنج بسته بود!! اینو گذاشته بود روی یه نیمکت گلی توی پارک!! اگه این کادو مال من بود از این همه عشق قلنبه در جا خودکشی میکردم!!!

 

اینم یه عکس بدون شرح از میز  ما!!

Click for Full Size View

 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اون استاد گسسته که در پست قبل معرف حضورتون بودن این هفته گل کاشتن!!

تیپی زده بود استادانه!!!

یه پیراهن مردونه ی کرم رنگ نازک ( یه کم از حریر کلفت تر!) پوشیده بود! بعد زیرش یه زیر پیرهنی آبی تیره پوشیده بود که خالهای درشت سفید داشت! لب آستینش هم سجاف سفید داشت!!  بعد روی اینا یه پلور راه راه  افقی کرم و سبز ! که حلق آستین پلور تنگ بود! پیراهن کرمه گشاد! بعد آستیناش چین چین خرده بود پف پفی زده بود بیرون!!

این مدل لباسه عروسهای ۱۵ سال پیش رو دیدین؟؟!! آستین پفی؟؟!!  دقیقا همین شکلی شده بود! فقط یه تور به سرش کم داشت! که البته سیبیل قصابیش  کم از تور سر نداشت!!

بعد کلاس رفتم بهش میگم استاد وقتی حضور غیاب کردین اسم منو نخوندین!  اگه میشه اسممو اضافه کنید که غیبت نخورم!

جواب استاد: ببین عزیزم باید شما تا قبل از حذف و اضافه هم در کلاس حضور داشته باشین! وگرنه من مجبورم غیبت بزنم!

من: gerye

زندگی شیرین!!!!

نابرده رنج گنج میسر میشود!!!

قالبم از اون وضع دراومد!!! 

حالا اجازه دارین نظرتونو بگین!!! چطور شده؟؟!!! کجاش بده؟؟!!! زود باشین بگین تا حالشو دارم تغییر بدم! اگه الان نگین بعدش باید یه عمر تحملش کنین!!!

قالب نظراتم رو هم بعدا درستش میکنم! درباره اون هیچی نگین! ( الان همه فقط در اون مورد گفتمان میکنن!!)

-----------------------

این آدما رو دیدین که همینجور که دارن شاد و سرخوش در حالی که سوت میزنن، وسط خیابون پیاده روی میکنن، یه دفعه یه تریلی ۱۸ چرخ بدون اینکه چراغ یا بوق بزنه، با سرعت از دور میاد و  با تک تک چرخاش یه دور از روشون رد میشه؟؟!!!

بعدش اون آدما له میشن!!.. پخش زمین میشن!!.. ورق میشن کف خیابون!! .. تک تک سلولاشون جذب آسفالت میشه!! دیگه هیچ اثری ازشون نمیمونه!! 

آره؟؟!! دیدین؟؟!!!

الان چند وقته خیلی دلم میخواد جای اون تریلیه باشم!! یه چند نفرو همچین له کنم که از روزگار محو بشن!!!! وای که چه لذتی در انتقام هست!! حالا تریلی هم نشد به مگس کش راضیم!!! همون پلاستیکی قدیمیا که بچه بودیم باهاش میکوبیدن تو سر مگس!!! بعدش مگسه گیج گیج میزد از اون بالا سقوط میکرد رو زمین!! فقط مهم اینه که چند نفرو اون شکلی کنم!!!....آخه خدایا این چه سرنوشت شومی بوووود که من پیدا کردم!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دیروز ساعت ۸ صبح سر کلاس نشسته بودم !!  بعد از ۹۰ سال از طرف عمه جانم یه اس ام اس اومد:

 عشق مثل جیش کردن توی شلوار میمونه! رسواییش رو همه میبینن و گرماش رو فقط خودت احساس میکنی!!!

 من یه جواب ۱۸+ بهش دادم! بلافاصله ۱۶ تا اس ام اس بعدش برام فرستاد! حالا من مونده بودم چرا این عمه جونم که سال تا سال یاد من نمیفته  اول صبحی بیش فعالی حاد گرفته!! زن و بچه اش رو کدوم گوری فرستاده که با دل خوش داره برای من جک میفرسته!! بعد چند تا جک خفن براش فرستادم حالشو ببره!! دیدم خفه شد!

شب فهمیدم گوشیش دسته پسر عمه ام بوده!!! خدایا آخه این چه سرنوشت شومی بود که من پیدا کردم!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این ترم  پیش نویس انتخاب واحدم همه کلاسامو از ظهر برداشته بودم! الان هم خیلی خرسندم که فقط با کمی تفاوت ، دقیقا همه کلاسام از ۸ صبح شروع میشه!! این برنامه برای من که شب تا ۳ حداقل بیدارم مصیبت عظیمیه!   فقط  یه روز جمعه میشه صبح بیشتر بخوابم!! اونوقت امروز  صبح زود وقتی من در خواب شیرین بودم ،یه سوسک توی آشپزخانه خونمون رؤیت میشه!! همه خانواده دست در دست هم میدن و دنبالش میکنن ، این سوسکه هم نامردی نمیکنه که جایی قایم بشه! همینطور که اینا دنبالش بودن اونم کل خونه رو طی میکنه ،بعد صاف میاد زیر تخته من!! خانواده محترم هم با در نظر گرفتن شرایط خواب یکی از اعضا  بدون سر و صدا یه قوطی حشره کش رو خالی میکنن زیر تخت!!!( حالا اگه به جای سوسک اون بدبختی که خوابه مرد هم مسئله ای نیست! فقط باید میت رو زمین بمونه!)  بعدشم دیگه هر چی دنبال سوسکه گشتن نه خودش پیدا شد نه نامه اش ( جنازه اش)!!!

خدایااااااا!!! آخه این چه سرنوشت شومی بووود؟؟!! من فقط  فقط همین یه روز رو میخواستم بخوابم که اونم مثل مرغ پر کنده مجبور شدم بال بال بزنمو صدامو بندازم تو سرم جیغ جیغ کنم!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یه استاد ساختمان های گسسته داریم خدااااا!!!!!

دیشب داشتم برای یکی توصیفش میکردم گفت اینکه آدم نیشت!! خب به من چه!! دقیقا اینجوریه که انگار سوزن پرگارو بذاری وسط جا استادی! بعد یه دایره به شعاع ۱ متر بزنی! ۲ تا چرخ موتور وسپا بندازی زیر این دایره! ۲ تا چشم بکشی براش! یه منقار عقاب قرض کنی بذاری اون وسط! بعدم در نهایت یه قوز به این ترکیب اضافه کنی که همه چی تکمیل بشه!!! سن هم توی رنج ۶۰ سال در نظر بگیرین!

من یه عادتی دارم که تا استاد رو نیگا نکنم درس رو نمیفهمم! بعد اینو نگاه کنم از خنده منفجر میشم! نگا نکنم درس رو نمیفهمم!! پس من چی کار کنـــــــــــــــــم؟؟!!!

استراتژیش سر کلاس که منو مرده!! اولش که وارد شد یه الک دستش گرفت، خانومها  و آقایونو از هم جدا کرد! بعدشم قانون اساسی رو وضع کرد! میگه اگر غیبت غیر موجه داشته باشین این درس رو میندازمتون! غیبتی هم از نظر من موجه است که گواهی بستری در بیمارستان بیاورید! دیگر آنکه برای خواستگاری رفتن هم ۱ جلسه درطول ترم میتوانید غیبت کنید! البته خانومها  هم اگه خواستگار داشتن میتونن ۱ جلسه غیبت داشته باشند! ولی باید شناسنامه هم من ببینم! چون چند ترم پیش یه خانومی گفت خواستگار داشتم غایب شدم! بعد که شناسنامش رو دیدم، فهمیدم یه بچه ۶ ماهه هم داره!!

تازه خودش گفت من خیلی دوشت دالم که همه دانشجوهام رو بندازم!!الان میدونم که دارین حسادت میورزین!!

خدایاااا آخه دیگه این چی؟؟!! آخه این چه سرنوشت شومی بود که من مجبور شدم این ترم یه درس ۳ واحدی رو با این استاد بگییییرم؟؟؟؟!!!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تازشم الان ۲ شبه از خوشحالی چسبیدم به سقف!!!

دیگه خواهشا در این یک زمینه حسودی نکنین!!!!

مدت هوار سال بود که خمیر دندون سنسوداین آبی( فلوراید) استفاده میکردم! دقیقا مزه آب استخری میداد که وسط لجناش آبدوزدک داره و شیر فاسد هم باهاش مخلوط کردن!!! پریشب با هزار امید و آرزو خمیردندونمو عوض کردم!! تصور اینو داشتم که این یکی طعم نعناع یا ویکس یا یه چیزی داره که دهانم رو خنک میکنه! ...........خب پس خیلی خوشحالم که طعم الاغ خیس کپک زده هم همینجوره تقریبا!!! نه؟؟!!

خــــــــــــــــدایااااااا.......

 

بعدا نوشت:::

 یه مشکلی برام پیش اومده که  نمیتونم به مدت طولانی با کامپیوتر کار کنم! تایید کامنتدونی رو برداشتم. کامنت ها رو هم اگه بتونم حتما حتما جواب میدم. دیگه اینکه فعلا همین بسه!!

(:

 

Click for Full Size View

واقعا جای من بین پت و مت خالی بود!!!!

دیروز رفتم توی آشپزخونه! پاکت شیر رو اومدم بریزم توی لیوان ولی نمیدونم چرا چند قطره ریخت توی لیوان و چند لیتر روی میز!!

مامانم اینو نفهمید!!!منم به روی خودم نیاوردم!

بعد ترش یه چیزی رو گذاشتم یه جایی توی آشپزخونه!!! بعد دیدم همون یه جایی توی آشپزخونه به طرز وحشتناکی گند زده شده!!!!

مامانم با دیدن این صحنه فریاد برآورد: زود باش تمیزش کن تا خشک نشده!!!!!من دستم بنده!

منم چون از سابقه خودم خبر داشتم دیدم اول و آخرش که این کار مامانمه! حالا کارشو زیاد نکنم بهتره!!! گفتم مامان جونم بیا اینو خودت تمیز کن ! من نمیتونم!

مامانم گفت : پس تو حواست به بادمجونا باشه!!!! 

خب من واقعا حواسم بود! اما به کجا نمیدونم! چون بادمجونا همش یه جوری شد!!! ( مامانم میگه  سوخت! اما من تاکید میکنم که زیاد سرخ شد!! )

مشخصه که مامانم با دیدن بادمجونا چه حالی شد و نکته قابل دل سوختن برای من اینه که  همون موقع که بوی بادمجونا به مشامش خورد ، دیدگانش هم به جمال میز روشن شد!!

بعد همیشه اینجور وقتا( روزی هزار مرتبه) برمیگرده به من میگه: خجالت بکش!!دیگه بزرگ شدی!! دخترای همسن تو شوهر میکنن! اونوقت تو...

حالا هر چی من میخوام بهش بفهمونم که : اونا بچه هستن! نه من بزرگ!!  به خرجش نمیره دیگه!!! ایییشششش

اینجا نوشت: حالا من از خرابکاریام میگم! ولی همیشه هم اینجوری نیستم!!! اگه بخواهم و فقط بخواهم که کاری رو خوب انجام بدم از  خوب هم خوبتر انجام میدم!!! مهم اینه که پیش نمیاد که بخوام!!

 

===================

جا داره اینجا از یه زحمت کش جامعه کمال تشکر رو داشته باشم!

شنیدین که آمار ازدواج اخیرا رفته بالا؟؟!!

یکی از افراد موثر در بالا کشیدن این آمار همین دکتر ارتودنسی منه!!!!

به جون خودم با اون جواب دندان شکنی که اون دفعه به من داد***، من یکی که چند وقته در به در دنبال یه کور و کچل میگردم از دست این داربست ها خلاص بشم!!!

بعد ۴ ماه رفتم دکتر که مثلا یه سرویس بشم از حالت اوراق بودن در بیام!

از سرایدار گرفته تا خود دکتر ، هر کی به من رسید ، خشمش رو نثارم کرد!!! اصلا کظم غیظ به اینا یاد ندادن!!!  خب به من چه! انگیزه ندارم دیگه برم  هر ماه دکتر!!! 

تازه به این موضوع پی بردم یکی از انگیزه های اصلی من برای اینکه هر ماه سر وقت برم دکتر ، فائزه دوستم بود که الان دیگه محو شده!!! هر ماه ذوق و شوق اینو داشتم که یه رنگ جدید آویزون این دندونام کنم و صبح بیام ببینم نظر فائزه چیهو رنگ پیشنهادیه بعدی چیه! البته  بقیه هم یه وقتا نظری میدادن!!  یادم نمیره اون یک ماهی که خر شدم ،دندونام رو به رنگ صورتی جیغ درآوردم و بعدش به مدت یک ماه جرات نداشتم حتی لبخند بزنم!! ماشالا منم از بس ظریف میخندم صدای همه درومده!! حالا ببینین یک ماه اطرافیانم چی کشیدن!! مخصوصا اینکه  بعد از یک هفته رنگ صورتی تبدیل به سبز لجنی شد!!!! ( اینا رو دیدین قرمه سبزی میخورن بعد غش غش میخندن؟؟!!! از همه دندوناشون چند کیلو جلبک در میاد!!!!  تقریبا یه همچین ظاهری!!)

کلا من برای چیزای بیخود زیاد ذوق میکنم!!! این یه اصل مهم توی زندگیمه!! سخت نگیر عزیزم!

***از اینا نوشت:  یادآوری میکنم که اون دفعه که رفتم دکتر گفتم این سیم پیچ های من کی باز میشه؟؟!! گفت : هر وقت خواستی ازدواج کنی بیا برات باز کنم!!! اینجوری بود که من به این روز افتادم!

 بعدا نوشت: منظورم این نبود که دندونای من کثیفه! والا بلا من به بهداشت دندونام خیلی اهمیت میدم ولی اینا خود به خود تغییر رنگ میدن! برای همه هم همینجوره!

===================

چند وقت پیش شب که میخواستم روی تختم بخوابم ، تخت موازی دیوار بود. صبح که بیدار شدم دیدم با دیوار زاویه ۶۰ درجه داره!! نصفی از تخت هم رفته تو دیوار!

تنها توجیهی که برای این مساله میشه داشت اینه که  شب تا صبح در حال مرور حرکات تکواندو که تابستان یاد گرفتم بودم!البته من به اسب سواری هم خیلی علاقه دارم!!

امروز از خواب بلند شدم! میبینم چشمام این  شکلی شده!!!

فک کنم دیشب تا صبح انگشتم تو چشمم بوده!

کلا من با این شب خوابیدن مشکل دارم!! چند روز پیش داشتم به دوست جون جونیم میگفتم :

دیشب تا صبح انقدر از این پهلو به اون پهلو شدم و غلت زدم که صبح  جفت پهلوهام ساییده شده بود! به شکل استوانه غلتان در اومده بودم! آخرشم خوابم نبرد!

البته به نظر خودم اینجوری مفید تر میشم! اقلا میتونم کار وردنه رو انجام بدم!!!

شاید خدا خواست یه خیری هم از من به مادرم برسه!

 

===================

یه خانوم ۶۰-۷۰ ساله ای توی فامیل ما هست که ۷-۸ سال پیش سرطان گرفت...

همه گریه و زاری که این کارش تمومه و هر لحظه داره به لقاالله می رسه..

همین خانومه ۵-۶ سال پیش قلبش نابود شد..

دوباره همه گریه و زاری که فقط چند ثانیه مونده تا به لقاالله برسه..

همین خانومه ۳-۴ سال پیش کلیه هاش پوسید...

کلی دوباره همه گریه و زاری که ایشون به لقاالله رسیده است...

همین خانومه ۱ سال پیش هپاتیت گرفت...

متاسفانه دیگه اشکی نمونده بود برای همه که گریه و زاری راه بندازن..شرمنده!

چند روز پیش شوهر همین خانومه  راست راست داشت راه میرفت، یهو افتاد مرد..

بعد توی ختمش، همین خانومه  زار زار گریه میکرد میگفت: فک کنم بعد از شوهرم نوبته منه!!!!

حالا  اینکه چرا من یاد این جوک افتادم رو خودتون ربطش بدین به این قضیه:

ترکه میره توی صف نونوایی... نانوا بهش میگه  هر کی توی صف اومد پشتت بهش بگو  بره ، بهش نون نمیرسه!

ترکه هم هر کی میومده تو صف پشتش میگفته آقا بیا جلوی من وایسا! پشتم نون نمیرسه!