ِِD:

ببنیم یکی میشه به من بگه دیشب چه خبر بوده؟؟!!

آرایشگاههای مردونه مجانی کار میکردن؟؟!!

روز جهانیه اصلاح سر و صورت آقایان بوده؟؟!!

شپش شیوع پیدا کرده؟؟!!

قراره آرایشگاهها تعطیل بشه؟؟!!

...

..

هان؟؟!!  چی بوده؟؟!! چه خبره؟!

از صبح کله سحر تا غروب هر انسان مذکری که دیدم  دستی به سر و رو کشیده بود!!! و با دیروزش متفاوت شده بود!!!  بدون اغراق دارم میگمااااا!!!!  

 یه استاد داریم  که تا هفته پیش  موهاش تا روی شونش بود!!  پایین موهاش منگول منگول  فر داشت!! سشوار میکشید و این تیپی!!  بعد حتی اون هم امروز موهاشو  مدل مردونه اصیل کوتاه کوتاه کرده بود!!!

نمیدونم والا!!!

-----------------------------

چند وقت پیش یه دوستی! بهم پیشنهاد داد کتاب  عطر سنبل عطر کاج  رو اگه نخوندم حتما بخونم تا قلمم خوب بشه! شنبه این هفته بالاخره  رفتم خریدم!  یه مقدارش رو هم تا الان خوندم! اینو گفتم که بدونه به حرفش اهمیت دادم!!

چند وقتیه دلم میخواد فقط کتاب بخونم و بخونم و بخونم!!  از صوت و تصویر بیزار تر از قبل شدم!! صدا شدیدا اذیتم میکنه و فیلم خستم میکنه!!...

ولی نمیدونم داره چه بلایی سرم میاد!!  جدیدا احساس میکنم دچار آلزایمر شدید شدم!  مطالعاتم کم نیست!! وقتای فراغتم مجله، روزنامه، کتاب ، سایتای اینترنتی و ...  رو زیاد میخونم!!  درباره همه چی هم میخونم!! کاملا به صورت رندوم موضوعات رو انتخاب میکنم تا در هر زمینه ای مطالعه داشته باشم!!  اما دقیقا این حس رو دارم که چیزایی که خوندم یه جا رسوب کرده و توانایی رسوبزدایی ندارم!!  خیلی وقتا و مؤکداْ اخیراْ برام پیش اومده که توی جمع یه بحثی مطرح شده ، مطمئنم در مورد این بحثی که مطرح شده من اطلاعات دارم و فول هم هستم ولی توانایی بازده ندارم!! خیلی حس بدیه!! آدم با اینکه کلی اطلاعات درباره مسئله مطرح شده داره ولی مثل خر توی گل میمونه و لال میشه و به بقیه زل میزنه! در همون زمان آدمایی که هیچی بارشون نیست، با توانایی بیان خوبی که دارن  ۱ جمله دانسته خودشون رو ( درست یا غلط)انقدر پرورش میدن و بهش شاخ و برگ میدن که همه فکر میکنن طرف تمام عمرش رو وقف اون مسئله کرده!!   و یکی مثل من فقط حرص میخوره!!

منکر این مطلب نیستم که چیزایی که خوندم توی دیدگاهم نسبت به مسائل تاثیر گذاشته و حداقل ضمیر ناخودآگاهم رو در اختیار داره  ولی بالاخره باید یه نمود بیرونی هم داشته باشه!!  نه؟؟!!  دقیقا مثل امتحانی میمونه که کلی درس میخونی و همه چی رو یاد میگیری  بعد سر جلسه ذهنت قفل میکنه و یه کلمه هم نمیتونی روی کاغذ بیاری!!  نمره ای که میگیری تاثیر زیادی توی رضایتت از خودت داره!!!!! نمیتونی بی خیالش باشی!!! سنجشت با همون نمره است!!

بگذریم..

------------------------------

از اول ترم تا حالا تنها کلاسی که خودم رو ملزم کرده بودم در حال مرگ هم باید برم  کارگاه عمومی برق بود!! چون هم به اینجور کارای فنی علاقه دارم ، هم این استادش از اون آدمای گوگوری و شوموسیه که هرکی ببینش دلش میخواد لپشو بکشه!! خیلی مهربون و دوست داشتنیه!! 

 این همه جلسه که من رفتم سر کلاس هیچ اتفاق خاصی نیفتاد! حتی یه مورچه هم برای رضای خدا نیمد از وسط کلاس رد بشه که اندکی متنوع بشیم!!!

بعد دیروز من حالم خوب نبود همین یک جلسه  نرفتم  : 

ــــ یکی از دخترها برق ۳ فاز رو گرفته تو مشتش!!  اندکی بعد  جیغ مهیبی به گوش رسیده!!!  یکی از پسرهای جان بر کف  سریعا فیوز رو قطع کرده!!   دخترک دستش تاول زده و بی حس شده!!  تا ۲ ساعت بعدش داشته گریه میکرده!!  استاد  هم از شوکی که بهش وارد شده  خشک شده!! چیزی شبیه مجسمه فردوسی در میدان فردوسی!!

ـــ پای یکی از دختر ها به لبه در گرفته!!!   با صورت و مخ و چشم تا عمق نیم متری وارد زمین شده!! استاد عزیزو نجیبمان  جیغ بنفش دخترانه سر داده!   همه برای فرد مدفون در زمین فاتحه خوانده اند!  در حالی که همه در سوگ فراق دوست بوده اند  جوان مقتدرانه از زمین برخاسته و اعلام داشته : نگران نباشین!! من چیزیم نشده! فقط له شدم!

ــــ یکی از دخترها در حال ریویوی مطالب بوده!! شروع به بستن آیفون میکند! استاد هشدار میدهد که دقت کن!!  به محض شنیدن پیام استاد  ،فرد دانشجو  نمیدونم کجای آیفون رو میکنه توی چه برقی که آیفون بعد از بوق های پی در پی میترکد!!  استاد آرام و خوش اخلاقمان  با صدای شیر وحشی بر سرش  میغرد و دعوایش میکند!!

ـــ  و در پایان جلسه هم  استاد جان خبری میدهند و همگان را سورپرایز میکنند و هر کس در طول ساعت بهش شوک وارد نشده بوده ، شوکیده میکنند و اعلام میدارند که جلسه بعد امتحان ترم داریم و  چشمتون کور  دندتون نرم! باید هر تمرینی میخواستین بکنین همین جلسه میکردید و به هیچ وجه زمانی که الان اعلام کردم قابل تمدید نیست!!

------------------------------

دارم منفجر میشم!!!!! 

پنجشنبه میگم چرا!!!

 

----------------------------- 

یه دوستی جدیدا پیدا کردم !  از هر انگشتش  هزار تا هنر میپاشه بیرون!!

هر کاری بگی بلده!!  خیلی هم آدم جالبیه از نظر شخصیتی!

طبق گفته خودش  آخرین مهارتی که یاد گرفته  طب علفی میباشد!

نمیدونم چرا دیواری کوتاهتر از من برای آزمایش دانسته هاش پیدا نکرده!!

الان ۲ هفته است گیر داده :

 آب جعفری رو  به فلان میزان  رقیق کن  بزن به صورتت ! این عمل را به مدت ۱ هفته انجام بده!!  ۱۰ سال جوونت میکنه!

روغن ماهی رو نمیدونم چیکار کن! بعد روی پوست استعمال خارجی کن!!  ۵ سال سنت رو کاهش میده!!

سیر رو بپز  و  درسته بخور!!  هیچ مرضی نمیگیری!! سلامت و جوون میمونی!

پیاز رو اینجوری کن... آویشن رو چیکار کن... آب لیمو پرتقال رو..........

حالا اگه دیدین چند وقت دیگه  من نیستم اصلا نگران نباشین!!!  با این کاهش سنی که ایشون برام تخمین زده  در آینده متولد خواهم شد!

 

 

(:::::

از وقتی چند جا خوندم و از چند نفر شنیدم که :

 آدمایی که زیادی لفظ قلم صحبت میکنن و بیش از اندازه به نظم اهمیت میدن و ادب آداب میکنن ، افرادی عصبی هستن که در حالت عادی اینجوری واکنش میدن!!!

خیلی نگرانشم!!

کاش اینو میفهمید!

کاش جدی تر میگرفت!

کاش میفهمید قصد دخالت ندارم!!

کاش میفهمید هر حرفی میزنم برای اینه که دوسش دارم!!

...

مامانم میگه : به تو چه آخه؟؟!!

میـــــــدونم!! ولی دلم راضی نمیشه که به حال خودش بذارمش!!

 

~~~~~~~~~~~~~~~

نمیدونم اینو گفتم یا نه!!

من شدیدا با گربه مشکل دارم!!! یه آنتی گربه قوی روی خودم نصب کردم که به هیچ نحوی غیر فعال نمیشه!

یکی سوسک!! یکی گربه!!! البته واکنشم در مقابلشون فرق داره!! سوسک میبینم  تا یک ساعت فقط جیغ میکشم!!  ولی گربه رو :

ــ اگه ببینم یکی داره گربه رو دست مالی میکنه یا بغل کرده حال تهوع پیدا میکنم!!!  تا چند وقت هم اون شخص رو یه جور دیگه نیگا میکنم!

ــ اگه موقع غذا خوردن گربه ببینم  دیگه نمیتونم غذا خوردنم رو ادامه بدم!! حتی یه لقمه!! توی گلوم گیر میکنه ! کوفتم میشه!

ــ اگه توی پارک گربه ببینم با سر و صدا و چوب و لنگه کفش و راکت بدمینتون و دو سرعت انقدر دنبالش میکنم تا از صحنه روزگار محو بشه!

ــ اگه توی کوچه تاریک گربه ببینم  اول میترسم!! بعد جــــــــیغ میکشم!!  بعد  در حالی که بازم جیییغ میزنم دنبال گربهه میکنم تا بره گم بشه!!

ــ اگه ببینم یه چیزی به نام چشم گربه زیر ماشین برق میزنه  با چوب یا لنگه کفش یا پخ یا شلنگ آب یا..  از اون زیر  میکشمش بیرون بعد فراریش میدم!!!  یه جوری که بره کوچه بغلی از ترس بمیره!

 ــ اگه در حال راه رفتن عادی توی کوچه خیابون گربه بیاد جلو چشمم، بدون تغییر سرعت و حالت،  دنبال گربهه میکنم تا یکم مسیرش عوض بشه ، حداقل بهش سخت بگذره!!

ــ اگه جلو در دانشگاه گربه از اون بالا بپره جلو پام ، نفسم بند میاد! خفه خون میگیرم و در حالی که از ترس دارم  میلرزم  استوار و قوی  مینمایانم! لبخندی ملیح هدیه به لبها میدهم  و با چهره ای که انگار هیچی نشده!! این گربه بود یا پشه؟!!   راه خودم رو ادامه میدهم تا به یه جای خلوت برسم بعد اول جیغ  خفنگ بکشم بعد  بشینم گریه کنم!!

تنها دلیلش هم اینه که:  جلو در دانشگاه یه چند بار گربه( سیاه زشششت) پرید تو چشمم!  جیییییییییییییییییییغ زدم!!  کل دانشگاه + اهالی محترم محل + راننده تاکسی ها  اومدن ببینن چی شده؟!!!! !!   بعد  اگه فکر میکنین که بهم خندیدن و مسخره ام کردن و فک کردن  دارم جلب توجه میکنم و از فرداش  دم در  میـــــــو میــــــو کردن  دارین درست فکر میکنین!! دقیقا اینجوری بود!!!

ــ خب آدمی که اینجوریه توقع دارین وقتی داره رانندگی میکنه و گربه میبینه چی کار کنه؟؟!!  وقتی گربه میبینم تمام تمرکزم  توی اون نیم متر طول این موجود جمع میشه!! دیگه حواسم به هیچ جا نیست! با ماشین  دنبالش میکنم!!   بعد از اونجایی که من همچنان و با پشتکار و افتخار  دارم میرم آموزش رانندگی( تازه جلسه ۱۱ بود!!  خیلی بینش فاصله میندازم! ولی بالاخره روزی گواهینامه میگیرم!!!  آرزو بر جوانان عیب نیست!)  این  مربیم  منو کشید کنار!! هی  دعوام کرد!! هی تنبیهم کرد!! هی برام خط و نشون کشید!! 

بعد منم  متنبه شدم و درس عبرت گرفتم!! قول دادم دیگه مسیر ماشین رو عوض نکنم !!!  

دفعه بعدش که گربه جلو ماشین بود از توی ماشین   خودمو میزدم و داد میزدم    آقا رد شووو!!  آقا رد شوووو!!! ...

برگشتم دیدم مربیم داره باز اونجوری نیگام میکنه!!  فکر کردم الان باز باید نصیحت بشنوم که چرا حواسم به رانندگیم نیست!!

  ناگهان با خشونت گفت :  تو از کجا میدونی این آقاست؟؟!!!

 

~~~~~~~~~~~~~~~

جدیدا به این نتیجه رسیدم  بدن من فقط  تشکیل شده از  یک عدد دهان! و دو عدد کلیه!  و یک عدد لوله که دهان را به کلیه ها وصل میکند! و یحتمل این لوله وقتی از دهان به پایین میاید در وسط راه به دو شاخه منشعب میشود!!  که به هر ۲ کلیه متصل باشد!

هر کی بگه بقیه اعضا وجود داره دچار توهم فانتزی شده!! چون فقط همین اعضای نامبرده کار میکنن!

 من تا تصمیم میگیرم که یه چیزی بخورم ،هنوز نخوردم  باید برم دستشویی!!

حالا اگه  تصمیم بگیرم مایعات بخورم باید ۲ بار برم دستشویی!!

آدم یه مدت هیچی نخوره زنده میمونه؟؟!! آیا؟؟!!

~~~~~~~~~~~~~~~~

بعد از اون چند روز بارندگی ،امروز هوا چقدر کثیف بود!!!

دقیقا وارونگی هوا رو میشد به وضوح دید!! ( رجوع کردم به شیمی اول دبیرستان!!!)

من که  توی این هوا ، چمشام سوزش میگیره   راه میرم اشک میریزم!

همه جا رو توهم سفید میبینم!

غرب بودم آلوده بود!!  شرق هم رفتم آلوده بود!! 

چرا حداقل باد نمیاد؟؟!!

 

 

 

هستم!

 

وااااای! من نبودم چقدر دلتون برام تنگ شدهههههه!!!!!   خب  من الان اومدم و دلاتونو بکشین که تنگ شدن دیگه بسه!!

نبودم که نبودم!!!!  باید توضیح بدم که این چند وقته کجا بودم؟؟؟!!!    عمرااا!!!

****************

چند روز پیش سر کلاس ریاضی نشسته بودیم!!! استاد سخت مشغول بود و ما توی درس غرق شده بودیم !! همینجور که در بحر مواج علم دست و پا میزدم زیر لب زمزمه میکردیم  خدایا از آسمون برامون یه غریق نجات  عنایت فرما!!! در همین حین در کلاس باز شد و یک فروند دختر خانوم ناز و دلبر و تو دل برو( آقایون میدونن کدوما رو میگم!!) هراسان از در کلاس پرتاب شد تو!!! و ما را در لطف و کرم خداوندگار متعجب نمود!!  بهدش  یه تیم  ویژه با زره و کلاه خود و نیزه و سپر وارد شد و متواری که به کلاس شیرین ریاضی پناهنده شده بود رو کت بسته دستگیر کردند و بردند!!!  و ما بار دیگر  غرق دریا شدیم و  به این نتیجه رسیدیم که  در سالیان پیش پیامبرمان چه نیک فرمودند که   شنا    یاد بگیرید و رستگار شوید!!!  حالا قضیه این دختره چی بود:

ایشون آرایش داشته!!! بسی  خیلییییی زیااااد  غلیظ تر از غلیظ و  در موقع ورود به دانشگاه گویا تازه از خمره رنگرزی بیرون آمده بوده است!!  این حراست دانشگاه ما هم در سختگیری زبانزد خاص و عام است!!  یعنی  یه چیزی  خیلی فراتر از گشت های  داخل شهر!!  مثلا حتی مانتوی رنگی  خلاف مقرراته و اگه کسی بپوشه میگیرنش و کلی چیزای دیگه!!  خوولاصه  این صورتک رنگین کمانی  دم در گیر میوفته!! دفعه اولش هم نبوده!! دیگه باز ازش تعهد میگیرن و مجبورش میکنن آرایشش رو پاک کنه و بعد کلی گیر آزادش میکنن!! ( دقیقا  برخوردشون اینجوریه که انگار  مجرم  گرفتن!!)   اینم  یه طبقه میاد بالا!!  دلش یه دقیقه طاقت نمیاره  بیرنگ بمونه!!  همون وسط راهرو  مشغول آرایشیدن میشه!!  از قضا این  رئیس اصلی حراست که از این حاج آقا بلاهاست داشته رد میشده!!  تا همدیگرو میبینن  این دختره احمق فرار میکنه  میبینه ته راهرو  بن بسته!!  در کلاس ما رو باز میکنه میاد تو که مثلا نمیدونم چی بشه!!!! حالا من هر چی فکر میکنم نمیفهمم چرا این انقدر عقلش کوچیکه که اینکارو کرده!!!  پشت سرش هم گارد دانشجویی ریختن تو و بردنش!!!  میخواستن اخراجش کنن!! بعد سحر خانوم خیلی مغمون و پشیمون شده!! کلی گریه کرده!!  خدا پیغمبرو  وسط آورده!! جد و آبائشان رو میاره جلو چششون!! یه کاری میکنه  رئیس حراست هم میشینه پا به پاش به گریه کردن!! ( حالا من میگم شما دیگه باور نکنین!!)  در نهایت از اخراج نجات میابد و  تعهد  گنده ای ازش میگیرن و بهش یه چادر میدن  میگن  از این پس این چادر انیس و مونس توست ای دخترم!!!  دیگه از چادر سر کردنش هیچی نمیگم که  با این وضعیت از اون روز تا حالا اعصابم خورده!!!   چادر تنبیه است آیا؟؟!!!! این حامیان سلامت جامعه ، اسلام و دین و ایمان رو با این کاراشون  فرستادن توی....

بگذریم!!

****************

سر ظهر تنهایی رفتم توی یه رستوران خلوت!!  یعنی کاملا مشخص بود که الان من تنها اومدم و هیچ کس هم قرار نیس پشت سرم همراهم باشه و بیاد تو!!!

۱۵ تا ساندویچ سفارش دادم!!

پولشو دادم!!

آقاهه برگشته میگه : میبری؟؟

یه خورده نیگاش کردم !!  گفتم : نه!!!!!! میشینم میخورم!!!

بازم نفهمید  چی به چیه!!!

****************

جمعه گذشته جمعیت رفیقان شفیق بنده اولین تلفات جانی مالی را صادر نمود!!!  نرگس جان که به هیچ وجههههه قصد تاهل نداشت خیلی نوستالژیک و در طی عمل انجام شده و به زور  چاقوی ضامن دار پدرش  بر سر سفره عقد نشست !!!  فقط تنها نکته مبهم اینه که چرا در تمام این مدت که انقدر نمیخواست ازدواج کنه و زور بالاسرش بود و یه چشمش اشک بود یه چشمش خون،  نیشش  تا بنا گوشش باز بود و قند تو دلش آب میکردن!!!!؟؟!!!  بهد تازه  همه دوستان رو هم  تشویق میکرد که  زود باشین مزدوج بشین!!!  خیلی خوبه!!!  خیلی خوش میگذره!!!  خدا از سر تقصیراتش بگذره که ما رو  اغفال کرد! الان هممون ترشیدیم  و خودش  در کنار همسر عزیزش داره بهمون میخنده!!!!

ما دوستان عزیزش هم تا تونستیم عشقمون رو قلنبه کردیم  یه نیم سکه خریدیم شب نامزدی گذاشتیم توی کاسشون که اول جوونی دست و بالشون رو گرفته باشیم با بدبختی زندگی نکنن بیچاره ها!! و بقیه جوونا هم تشویق بشن  به امر مقدس ازدواج!! ( از سرش هم زیاده!!)

اولین باری بود که در نقش دوست عروس در مجلش حضور یافته بودم!!!  کلی جو گیر بودم که الان من باید چی کار کنم؟؟!! خوب شد حالا مادر شوهر نبودم وگرنه خدا میدونست چی بر سرم میاد!!

با این کفشای پاشنه انقدری هی از این ور رفتم اونور!! از اون ور رفتم اونور تر!! از کنار رفتم وسط! از وسط رفتم کنار!! از پله ها پریدم!! اصلا هم توجه نکردم که این چیزی که الان پام هست با اون کفش اسپرتا که همیشه میپوشم فرق داره عزیز دلم!!  بهد نتیجه این شد پام پیچ خورد!!  از شنبه تا حالا  توانایی راه رفتنم مختل شده!!!   در کل ۱۰۰ تومن دادیم یه نیم خریدیم براش!! الان من از اول هفته فقط ۵۰ تومن پول رفت و آمد دادم!! تازه اگه هزینه فردا رو هم حساب کنیم میشه ۵۸ تومن!!!   خدا ازت نگذره نرگگگس!!!   بد بخت شدم!!!! الان چه وقت نامزدی گرفتن بود!!!! از اولش فقط چیزی که از دوستی با این بشر نصیبمون شد ضرر بوده!!! برای ۲ ساعت نامزدی حالا معلوم نیست تا کی باید پیاده بشیم!!!  خداکنه زود بچه دار نشن!!!  باز باید پول بدیم برا بچشون هم کادو بخریم!!!  تازه اگه به این نرگسه   توی دهن بچش میندازه به ما بگه خاله!!  خاله گفتن همانا و هزینه قاقالیلی و خرت و پرت  پیاد ه شدن همانا!!!  ...

پ.ن: انقدر ننه من غریبم بازی در آوردم که همین الان از کمیته امداد زنگ زدن میگن شما سریعا باید تحت پوشش ما قرار بگیرین!!! از من انکار و از اونا اصرار!! تازه میگن  کمک هزینه ازدواج هم میدن!!!

پ.ن بعدی: خواننده باید عاقل باشه!!!  در غیر اینصورت  نرگس و پدرش و پدرم به جون من میوفتن!!! رسما برای هیچ کدوم آبرو نذاشتم!!

 

 ****************

امتحاااااان دارم!!  اسمش نیم ترم یا همون مید ترمه!!   اصولا از وقتی بوده این بوده که من  موقع امتحانا همه کار میکنم به جز درس خوندن!!!  الان این آپ کردنم هم از همین امر نشئت میگیره!!

هر چی بیشتر بگم میخونم و خودمو از عالم و آدم بکشم کنار  کمتر درس میخونم !!!  همینجوری بیخیالش که بشم هم بیشتر درس میخونم هم نمره ام بهتر میشه!!! 

حالا که چی؟؟!!