هیچی!

 

 

بسی حالمان گرفته است از این دنیای خاک تو سر!!! و الان فقط اومدم غرغر کنم!!!! هر کی هم بخواد خفه ام کنه جیییییییغ میکشم!!! پاچه هم میتونم بگیرم!

هر چی من دارم مقاومت میکنم که تا آخر امتحاناتم آپ نکنم میبینم نمیشه!!!

لامصب هی کش پیدا میکنه!!

در طول ترم درس نخوندم  همش به امید اینکه فرجه ها فرجی است برای گشاد شدن نمره!! از شانسی که همیشه بهش اعتقاد دارم و لازم نیست دیگه در موردش توضیح بدم  ؛ از اون روزی که فرجه های ما شروع شد و تعطیل شدیم  این بروبچز جغل هم تعطیل شدن!! تعطیل شدن مدارس همانا و  خراب شدن عده کثیری روی سر ما همانا!!!

انقدر تعطیل کردن که اسم تعطیلی میاد من یکی که بالا میارم!! 

خدا رو شکر تنها چیزی که خدا برای ما زیاد آفریده و نعمت رو به خیال خودش تمام کرده ,برو بچه ی محصل تا مقطع راهنمایه!!!  همه هم عاشق درس و مدرسه!!! از روزی که تعطیل شدن یادشون افتاد حوصله شون سر میره و یاد خونه خاله و عمه و عمو و دایی شون افتادن!!! خب ما هم که از این برکت مستثنی نبودیم!!

همه هم ماشاا.. مریض و تب کرده و با صدای تو دماغی و مماخ آویزون  زنگ میزدن از پشت تلفن التماس که  خودتو برای ما جر بده شاید حوصله مون باز بشه!!

اون پسر خاله کوچیکم که از همه اینا شیک تره!!! از همون روز اول که اسم تعطیلی اومد  یه شیشه دستش گرفت نشست به آبغوره گیری!! بچه مون کلاس اول دبستانه!! دلش برای درس و مدرسه و معلم و دوست و کوفت و زهرمار تنگ میشه!! دوست نداره مدرسه تعطیل باشه!! توی این یک هفته نزدیک 1000000 تا دیکته نوشته تا از جو درس عقب نیفته و کار اضافه میکنه تا امتیاز بگیره!!! واقعا عشق به درس و کتاب در این کودک طوفانی به پا کرده!!!

 

 

ما هم هر روز برای اینکه این بچه و اون بچه غصه نخورن یا شال و کلاه میکردیم میرفتیم پیششون یا  میومدن پیشمون!!!! 

الان بنده میتونم 1234567 واحد کودک داری( در سایز ها وجنس ها و ابعاد مختلف) رو با نمره 22 پاس کنم!!

علاوه براین توفیق اجباری که خدا نصیبمون کرد , در این یک هفته 3 تا مهمونی عظیم بالای 100 نفر شرکت کننده هم رفتیم که هر کدوم  با احتساب مراسم قرو فر کنون اولش و مخلفات اضافه قبل و بعدش , یک روزی وقتم رو پروند( البته تنوع خوبی بود و زیاد هم بد نگذشت :دی)

 

 

حالا همه اینا یه طرف؛ این اطلاع رسانی دانشگامون خیلی اون طرف!!

قرار بود پروژه پایان ترممون با تمام جزئیات توی گروپ اعلام بشه..

این استاد مبانیمون رو که کما بیش بعضیا اوصافش رو شنیدن خیلی نامبروانه!!

3تا TA   که  یکی توپ تر از اون یکی رو کرده همه کاره و خودش فقط آخر ترم موقع نمره دادن میاد  ده بیست سی چهل میکنه تا ببینه کی رو بندازه و کی رو نندازه!

شنبه اون هفته یکی از این دستیاران گرام استاد  برامون ایمیل فرستاد که پروژه تون فلان هستش ولی جزئیاتش و زمان تحویل رو برین از پشت در استاد بخونین!!! با این سوز و سرمایی که هر موجود زنده ای به نام انسان رو تاکسیدرمی میکنه  , جان خودمون رو گذاشتیم کف دستمون و  تا دانشگاه رفتیم ببینیم پشت در چه خبره, بعد الان بعد یک هفته حتی گرد و خاک هم پشت در اتاق استاد دیده نمیشه!!!  ( نتیجه میگیریم که خدمتکارای دانشگاه نونشون حلالشون باشه!)

یکی از دوستام  متن زیر رو به نشانه اعتراض نوشت و  کرد توی حلق این جوجه استاد :

 

گویند به سنه ی 1386 ه.ق چون عجایب جهان در شمار به هفت در آمد جمله خلایق برآشفتند وموی بر کندند وشکوه کنان به درگاه خاصه رفتند از بهر اصلاح در بلاد طهران, به نشانی دانشگاه  X. و به مظلمه درآمدند که ما از خود هر چه داریم باآن غریبیم و به اهرام مصرودیوارچین وباغهای معلق دلخوشیم حال آنکه در دانشگاه ما هشتم ازعجایب جهان نیز هویداست:

وآن سر در غرفه ی حکیم داورپناه است. فی الحال به آنجا شویم به جستجو, حکما این گونه باشدوبزرگان جمله بدانجا شدند به جستجو. و در آنجا جمله در تعجب انگشت بدندان گزیدند تا به خون آمد که:  

     بار خدایا!این طفلکان دانشجو, سحرگاه روزی برفی در سرمایی که فزون از حس لامسه بود, به قصد رویت پیغام" حکیم داورپناه" برسردر غرفه ی درویشانه ی وی, کاشانه ی خویش ترک نموده, حال آنکه هر که بر این سردر رسید از هوش برفتی که پیغام که بدانجا نبود هیچ, سخن این عجیب دستگاه  (پیغام گیر) بدین شرح بود:

 نمی باشم امروز اندر سرای                 که رسم ادب را بیارم به جای

 به پیغامت ای دوست گویم جواب                چو فردا براید بلند آفتاب

  جمله در تعجب شدند که العجب چه جایی ست که هوش و عقل از سر برفتی و چشم حظی کامل از آن ببردی و این دانشجویان چه سخت جگر آور بودی که اینگونه بدانجا شدند برای. . . (کلمه ی آخر این متن اندر تاریخ مخدوش گردیده. گویند مغولان بدستور هلاکو اینگونه کردند. خود دانند و خدایشان.) علاقمندان و مسولین می توانند به آدرس سردر غرفه ی "حکیم داورپناه" ویا سایت ذیل مراجعه نمایند.

 www. poshte dar haye baste. Wellcom

 

 

و واقعا هم این نامه اعتراض گونه تاثیر گذاشت. چون بعدش  دستیار محترم استادمون هم  با نهایت تاسف یک تکانی به هیکل محترم داده و زحمت کشیدند اینگونه از کرده خویش پشیمان شده و  ایمیل فرستادند :

 از هیچ , برای هیچ , ای هیچ , مپیچ!!!

 

واقعا جواب قانع کننده ای بود!!!

 

 

امتحانام هم  انقدر عقب جلو شد که آخر نفهمیدم چی شد! فقط میدونم از 2شنبه شروع میشه  و تا 10-11 بهمن همچنان امتحان دارم!! حس درس خوندن هم نوچ ندارم.ش

 

آخیییییش! راحت شدم جون شما!! برم یه نفس راحت بکشم!