خونه ی ما

اندر احوالاته خونه ی ما که هیچی! بذار اول اندر احوالاته این خرید کردن و فروشنده ها بگم!!! آخه چرا انقدر این فروشنده ها اینجورین؟؟ هان؟؟؟؟؟؟ یعنی ما هر چی رفتیم بخریم آخرش کاره من با این فروشنده ها به گیس و گیس کشی رسید ! از شانسمون هم یه کچل پیدا نشد! همه از دَم  پر موووو بودن!!!

بعد  حتما اینو هم میدونی که وجود بنده در فرآینده خرید کردن برای وسائل خونه ضروریه!! (شیوع فرزند سالاری در خاندان ما!)

اون روز( یادم نیست چه روزی) رفته بودیم دستشویی بخریم! من میگفتم از این تیپ ( + ) دستشوییها بگیریم. ولی فروشندهه گیر داده بود که نه! از این  ( + ) مدل پایه دارا بگیرین که کمدش جا دارتر باشه و میگفت شیک تره! مامان و بابام هم در مورد پایه دار بودن یا بی پایه بودن نظر خاصی نداشتن!!  یه دستشویی من پسندیده بودم که بقیه هم حرفی نداشتن و میگفتم بریم همینو بخریم!!  بعد آقاهه گیر داده بود به این مدلا که گفتم!  هر چی نشونمون میداد من میگفتم: این پایه دارا زیرش سوسک میره و تخم میذاره و تمیز کردنش چون دید نداره ، سخته!! آدم 2 دقیقه میره دستشویی کوفتش میشه انقدر که باید بترسه!! یه چند بار اون گفت و من همین جواب رو بهش دادم! آخرش یارو عصبانی شده میگه: خااااننننممم ( با ولوم بالا!) مگه سوسک  بیکاره؟؟ مگه میره توی اون یه ذره جا وایمیسته؟؟ خب سوسکه از اون زیر میاد بیرون بعد میبینین دیگه!!! هی میگه سوسک سوسک! اصلا هر چی میخوای بخر! سوسک که نشد زندگی و ....

ما هم از اون آقاهه با این اخلاق گلش  کلی ترسیدیم( حتی از سوسک هم بیشتر)  و از مغازه زدیم بیرووون! و ازش خرید نکردیم تا دماغش بسوزه! ( نهایتا همون دستشویی که من میگفتم خریدیم! قرمز و سفید- بدون پایه!  البته مامانم اینا هم پسندیده بودنا!)

در مورد دیوار نظر ما به بابام غالب شد و قرار شد کاغذ کنیم . توی مغازه کاغذ دیواری همینجور آلبوم ها رو ورق میزدیم که یهو چشم بابام یه کاغذه طوسی-مشکی- نقره ای –سفید رو گرفت! میگفت همین خیلی قشنگه! و واقعا هم قشنگ بود اما نه برای خونه ی ما! منم یه غلطی کردم و بهش گفتم : این به کجامون میخوره؟؟  مگر اینکه بخوایم با کابینتهای آشپزخونه ست کنیم!! اونوقت از بین تمام حرفامون این فروشندهه همین یه جمله رو شنید!! دقیقا یک ساعت و بیست و دو دقیقه و نیم، داشت من رو توجیه میکرد که کاغذ دیواری رو نباید با کابینت آشپزخونه ست کنیم! چون به هم ربطی نداره و باید با مبلمان و کف منزل ست شود!! الان دو یو آندرستد ؟؟ والا من که از اولش بودم! ولی هیچ جوری  نتونستم  به این آقای محترم تفهیم کنم که من داشتم بابام رو مسخره میکرددددم که تو مثل لنگه دمپایی پریدی وسط زندگیه خصوصیه ما!!

باز توی یه مغازه کاغذ دیواریه دیگه فروشندهه خیلی بد سلیقه بود! یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی! از تیپ خودش و دکوراسیون مغازش تابلو بود که چه تیپ نظری داره!! اونوقت ما کلا با رنگهای تیره مشکل داریم! دوست داریم خونمون روشن باشه! ترجیحا هم میخواستیم طرح کاغذ خیلی شلوغ نباشه!!( مخصوصا برای هال و  پذیرایی) یه چند تا کاغذ با رنگ روشن و طرح محو پسندیدیم! وقتی خوب تصمیممون قطعی و یکی شد، آقاهه زحمت کشید و ر.ید توی نظر ما!! گفت این طرح ها بی روحه! اونوقت خودش به ما یه طرح ها و رنگایی پیشنهاد میداد که کمرنگترینش آجری بود!! بقیش هم از مسی و زرشکی داشت تااااا مشکی!! کاش اقلا فقط رنگ بود! طرحشم سرتا سر گل (به سایز قابلمه 12 نفره) بود!!! اصلا همین که داشت نظر میداد  و حرف میزد ،من بغض توی گلوم بود و اشک توی چشام جمع شده بود!! از مغازه که اومدیم بیرون تا چند روز مامانم مسخره ام میکرد! ولی خدا رو شکر به خیر گذشت!!( کاغذ دیواری برای پذیرایی ،توی مایه های کرم و طلایی و زیتونی و اینا گرفتیم! با تک گل های فاصله دار!)

دیگه اینکه  بعد از اون همه بحث بر سر شومینه سنگی و چدنی، بالاخره از خیرش گذشتیم و هیچی  نزدیم!! تنها چیزی که از خونمون مونده نصب کاغذ دیواری و بعدشم قرنیز دیواراست! هفته دیگه این 2 تا کار رو هم انجام میدن و بعدش تازه ما فکر میکنیم کی از اینجا بریم خونه ی خودمون!!!

+++++++++++++++++++++++++++++++++

ما طبقه ی پایینه آپارتمانمون یه سوئیت داریم که این چند ساله تنها راه رفت و آمد پله های عمومی ساختمان بود. و خب سخت بود! برای همین کم استفاده میشد! توی این بازسازی یه راهی از داخله آپارتمانه خودمون هم براش گذاشتیم و چون بیرون پله داشتیم از داخل یه بالابر گذاشتیم. دقیقا شبی که قرار به نصب این بالابر بود، خبر دار شدیم که یکی از آشناهامون( یه دختره 21 ساله) دستش لای بالابر گیر کرده و 3 تا انگشت از دست چپ و 2 تا از دست راستش داشته جلو چشم خودش قطع میشده! ولی دکترا بعد از 4 ساعت عملش کردن و تونستن انگشتاش رو نگه دارن و فقط 3 بند از انگشتاش قطع شده که یکی از بند ها رو پروتز گذاشتن و جواب داده( بقیه انگشتاش هم احتمالا حرکتش رو از دست میده)!! .... بعد از شنیدن این خبر از مقامات بالا ( مادربزرگ ها و خاله و شوهر خاله وعمو و عمه و  ...) دستور رسید که شیرمون رو حلالتون نمی کنیم اگه بخواین این بالابر رو بزنین!! اگه خدایی نکرده زبونشون لال ، پس فردا سر بچه ی گیلاس بره اون لا گیر کنه چه خاکی توی سرمون کنیم؟؟ ( حالا هر چی ما توضیح میدیم که کو شوهر؟؟ که شما دارین فکر بچه ی گیلاس رو میکنین از الان؟؟  به فکر خود گیلاس باشین که این دختره همسن گیلاس بوده!!! به خرجشون نمیره!) البته خودمون هم ترسیده بودیم! نهایتا اون بالابر رو پس دادیم !

فرداش بابام اومد گفت: یه بالابر مجهز تر سفارش دادم که سنسور و چشم الکترونیکی داره و "چیزه" هیچ کس لاش گیر نمی کنه!!  حالا از اون روز تاحالا برای هرکی میخواد توضیح بده دقیقا عین این جمله رو تکرار میکنه! منم باید انقدر سرخ و سفید بشم تا ایشون تصحیح کنند: منظورم" دست "هیچ کس بود!

( البته من فکر می کنم ایشان بیشتر نگرانه گیر کردن "چیز" آن لا هستن تا "دست "!! وگرنه اینقدر این جمله رو با تاکید، تکرار نمی کردند!)

++++++++++++++++++++++++++++++++++

چند روز پیش با متین رفتم کتابخونه دانشگاه تا یه کم مثلا درس بخونیم ! اونوقت این متین هم برداشته بود لپ تاپش رو آورده بود!! هیچی دیگه! دیدیم در اون لحظه چیزی که بیشتر از درس برامون مفیده ، استفاده از اینترنت وایرلس دانشگاست!!!( ایرانی جماعت نمی تونه از خیر چیزه مجانی بگذره!) داشتیم وبگردی میکردیم که  یه دونه از این سایتای لباس عروس پیدا کردیم. اونوقت اعتماد به نفس جفتمون هم در حد درخت سرو شده بود! بلند بلند توی کتابخونه بحث میکردیم و بقیه هم از حرصشون با چشماشون و نگاهشون ماهیتابه میکوبیدن توی سرمون!! نتیجه ی این 2 ساعت مباحثه این بود : لباس عروس! لباس نامزدی! لباس پاتختی! بله برون! حنابندون!  برای جفتمون پیدا کردیم! لباس مادر خودمون و مادرشوهرمون رو پیدا کردیم! مادرشوهرامون رو انتخاب کردیم!( مادرشوهر من جوونتر بود!) کفش و سرویس جواهرمون هم اوکی شد! دیگه فقط شوهرامون مونده بود که هرچی گشتیم به نتیجه واحد نرسیدیم! حالا هفته دیگه اگه بازم توی کتابخونه رامون بدن، این یه مورد رو هم پیدا میکنیم!

 

پ.ن:برای در امان بودن از هر نوع واکنشی ،لطف کنید با من شوخی نکنین! این چند روزه جنبه ی شوخیم در حده مادربزرگا شده و هر چی بهم میگین جدی میگیرم!! تازه مثل بچه ها زودباور هم شدم! یعنی اگه الان یکیتون بیاد بگه من آدم فضایی هستم، من باور میکنم! کلی هم غصه میخورم و ناراحت میشم! 

پ.ن: اگه آدم به جای همه چی روزی ۲۰ تا ( حداقل)‌نارنگی بخوره چی میشه؟؟ ممکنه سرطان ویتامین ث بگیره؟؟ 

  

 

 

نظرات 26 + ارسال نظر
علی کرمی جمعه 8 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:23 ب.ظ http://Darddoran.blogsky.com

وبلاگ خیلی خوبی داری در صورت تمایل به تبادل لینک منو خبر کن

چند بار بگم تمایل ندارم؟!

تـُپـُل بانو! شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:25 ق.ظ http://paeiz66.blogsky.com

در حد خفگی!حرصم میگیره از این فروشنده ها که ۲۰۰ تا گوشم از بقیه قرض میگیرن که موقع مشورت کردن آدم با نفر دیگه ای که همراهشه!از تو حرفا یه چیزی گیر بیارن و شروع کنن فک زدن!و تغییر نظر دادن!
تغییر و تحولات جدید و خرید ها و انتخاب ها هم مبارک!

راسی در مورد دختر عمه ی محترم و مامانشو و داداش مامانش!
یهو زیادی که احساسات کاذب احاطه اش می کنه!شروع می کنم با کسی که حسابی تو پوزش میزنه مقایسه کردن!(اون دختر بنده خدا داره زندگیشو می کنه هااا!اما خوب دختر عمه منفجر میشه از اینکه کسی بخواد با اون دختر عزیز مقایسه اش کنه!)
اینه که منم حسابی از خجالتش در میام!

واااای اصلا انگار ماموریتشون همینه که فوضولی کنن!!!!!!!!
منم خیلی حرصم میگیره! اونوقت وقتی آدم ازشون نظر میخواد خفه میشن! میگن هر چی خودتون می پسندین!!


آهان! راه کاره خوبی بود! البته بعضیا براشون که از کس دیگه تعریف میکنیم تازه خوششون میاد و ادامه میدن بحث رو!!!

?؟ خانوم نقطه ?؟ شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:24 ق.ظ http://mr8mrs.persianblog.ir/

فدات شم عزیزم ... خرید خونتون هم مبارک باشه ... انشالله زودی آماده می شه و همونطوری می شه که می خواین ... چی دششویی خوشگلی هم انتخاب کردی! آدم هوس می کنه بره دششویی!!! :))
----
راسسی واسه بالابر هم کار خیلی خوبی کردین که چشم الکترونیکی دارش رو گرفتین چون واقعاااااااااا خطرناکه!
----
انشالله یه خورده دیگه سرچ کنی شوهره رو هم پیدا می کنین!!!
----
در مورد نارنگی هم من خیلیییییی می خورم ... هنو که چیزیم نشده ... فک کنم هیچیت نمیشه بخور ... سرطانم مهم نیس!!! نارنگی رو عشقه!!!
---
حال روحیم بده در حد تیم ملی ... دست و دلم نمیره یه آپ کوچیک کنم ... گاهی حس می کنم همه ی دنیا بوی دروغ و ریا میده ... دلم خیلی گرفته گیلاسی!

مرسی ممنون
البته این دستشویی نیستا!! اینو همینجوری پیدا کردم! مال خودمون قرمز گوجه ایه! به این شباهت داره!!

واقعاااا خطرناکه!!!


خندههههههه ! نه بابا نمی خوایم!!( چشمک)

واقعا اگه فصل نارنگی ژاپنی تموم بشه من افسرده میشم! یا از سوء تغذیه میمیرم!!

الهی بمیرم! آخه چرا؟؟؟ کاش میتونستم برات کاری کنم!! اینجور نباش دیگه! ببین خط چقدر دوست داره!!! آدم دروغ گو و ریا کار به این نمی گن!! هزار تا دلیل داره برای اینکه ثابت کرده عشقش رو!! آپ حسش نیست نکن! ولی اینجور نباش فداتشم.

ستاره شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:01 ق.ظ

خب خدا رو شکر خونه دیگه تمومه ...مشکل کلیه دردتم تموم می شه
امید وارم تا هفته دیگه شوهرتم برسه
....
خب خیالم بابت چیزتم راحت شد دیگه گیر نمی کنه لای بالابر
دیگه همین ..موفقیت و نمی دونم همین

وااااااااا؟؟؟ حالا این وسط توی این زندگی همین یه قلم رو کم داریم!! شوهر رو توی این زندگی به هم ریخته کجا جا بدیم؟؟؟؟


چیزه ما که از اولم گیر کردنی نبود!!! ( چشمک)
مرسی

?؟ خانوم نقطه ?؟ شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:04 ق.ظ http://mr8mrs.persianblog.ir/

ینی الان میام می کشمتتتتتتتتتت گیلاسی!!!
الان این بعدا نوشتت رو واسه من نوشتی دیگه! هاااااااااااااااااه؟! =))
بابا من همه آرشیوتو خوندم می دونم دارین باز سازی می کنین ... به جووووووووووونه خودم وقتی داشتم کامنت می ذاشتم اینجای کامنت "خرید خونتون هم مبارک باشه" یه صحنه هنگ کردم و با خودم گفتم که نکنه منظورمو بد برداشت کنه و کسره ی مالکیت نذاره و فک کنه می گم خونه خریدنتون مبارک!!! بعد با خودم گفتم نه بابا خودش که دیگه می دونه! چرا بد برداشت کنه؟! :D
ولی انگاری نفهمیدی خودت :D:D منظور من از خرید خونه این بود که خریدی که واسه خونتون کردین مبارک باشه! الان به قول خودت """دو یو آندرستد ؟؟؟؟!!!!!!!!!!! """" =))
راسسی من مسنجرم خرابه :(( ویرووسی شده انگاری تا بازش می کنم غیب می شه!!! :( وگرنه پایه ی حرفیدن بودم عجیب!!!
حال عجیبی دارم!
ولی خدا نکشت با همین حالم با این بعدا نوشتت کلی خندوندیم!!!=))

وااااااااااااااااای! من که گفتم زود باور شدم!!
راستش توی این چند ماه خیلیا در مقابل شدن با این موضوع یه جوری حرف میزنن که انگار ما داریم از بدبختی اینجوری زندگی میکنیم و تا حالا خونه نداشتیم! دفعه اول نبود که این حرف رو شنیدم!! برای همین روی این موضوع حساس شدم! نمی دونم چرا انقدر برام سخت تموم میشه شنیدن این حرف!!

واقعا نفهمیدم منظورت رو اول! الان که گفتی کلی خندیدم!!!!
مرسی بابت تبریکت

خب عزیزم آنتی ویروس برای چیه؟؟ اگه بازم نشد یه بار پاکش کن دوباره نصب کن!!!

هی نگو حال عجیبی دارم! یهو یه بلایی سرت میادا!! میکشمتتتتت

عشق 10ساله شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:18 ق.ظ http://10salentezar.blogfa.com

سلام
دستتون درد نکنه مریم من و از خواب بپرونه
ما هم دقیقا همین مشکل شما رو برای خونه ی خودمون داریم و خودمون اصلا موندیم با این همه نوع چیو انتخاب کنیم جدیدا هم که انقدر مدلهای خوشگل آوردن که نگو . فروشنده ها هم که به فکر فروش اجناس باد کردشون هستند ولی اون که انتخاب کردید خوشگلتر هم هست مبارکتون باشه .
هرچند زندگی پرجمعیت در یک خونه سخته ولی یه خوشیهایی رو هم داره. تا برگردید خونه ی خودتون دلت تنگ میشه برا اینجا.
انشااله به زودی لباس عروسه رو میخریند و دوباره باید چند ساعت با این فروشنده ها دعوا کنید برای وسایل خونه ی خودتون
شاد شاد شاد باشد

سلام

خب تنهایی برای چی میخوابی؟؟؟ باید هر وقت مریم خوابید تو بعدش بخوابی!! تازه مریم اون وقت شب اون همه دلش تنگ شده بود! ارزش نداشت بیدار بشی؟؟؟

آخییییییییی!! پس شما هم؟؟ ولی خب خونه ی شما دو نفرین!!
مامانم دیشب توی مغازه میگفت خدا به دادم برسه با جهاز خریدن برای شما ۲ تا! منو پیر میکنین!!!

وای ما که دیگه هر چی حال و حوصله داشتیم توی این مدت برای خونه خرج کردیم! از الان به مدت ۱۰ سال استراحت میخوایم!!

سلامت باشی

سعید(یادگار های یک درخت) شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:16 ق.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

سلام(یک عدد سعید کاملا رسمی)
متوجه شدم این آندرستند؟؟ که تو کامنت گذاشتی تاثیر گرفته از همین متن بود
دوتا از فوائد خیلی مهمی که ورق های ام دی اف دارن اینه که یک این ورق ها در مقابل آتش گرفتگی مثل چوب خیس می مونن و دیر شعله می گیرن و زود خفه می شن دوم حشراتی مثل سوسک ازشون فراری هستن و مطلقا سراغشون نمی رند
در مورد بالابر خیلی راحت می تونید با یه اتاقک خیلی ساده مشکل رو حل کنید در ضمن سیستم بالا بر طوری هست که طرف باید چیزش رو ببخشید دستشو دراز کنه تا به کابها برسه وگرنه حالت عادی نمی شه
در مورد مابقی نظرات چون فرمودین در حد چیز هستین ببخشید مادر بزرگ فعلا چیزی نمی گم

سلام! ( اثرات پ.ن است؟؟)

راستش از روزی که با پسر خاله ام زبان کار کردم این آندرستند افتاده توی دهنم!!! حس میکنم تازه با این جمله آشنا شدم!!

البته اون مدل هایی که آقاهه گفت هم تمام پی وی سی بود. اینی هم که ما خریدیم تمام پی وی سیه! ولی زیرش زمینه!! یه جا که از این مدل پایه دارا دارن خم شو و زیرش رو ببین! بعد از یه مدت همش جرم میگیره!! بعدشم سوسک زاییده میشه!!

اتاقک به فضای ما نمی خوره. وقتی بالا میاد زشت میشه. یه دیوار وسط اتاق بالا سبز میشه!!! ولی این یکی هیدرولیکه. کابل و اینا نداره. احتماله گیر کردن چیز خیلی کم میشه! تا ببینیم چی میسازه و تحویل میده! تا الان همش این تعریفا رو از فروشندهه شنیدیم!!

حالا خوب شدم!! از حالت چیز بودن دراومدم کمی! پذیرای هر نوع سخنی می باشم!!

آقای خط شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ق.ظ http://mr8mrs.,persianblog.ir

مبارکتون باشه منزل باسازی شده.
فکر کنم این خانوم خط از دست من ناراحته...
شما فکر کنم فهمیدی که چقدر دوسش دارم... خیلی سعی کردم اینو ثابت کنم اما خوب.. انگار نمیتونم.
امروز میرم حرم .. روز شهادت اما جواد(ع) پسر امام رضا (ع) هم هست.. برم یه تسلیت به آقا بدم... یه کم درد و دل کنم.. سبک شم.
یاد شما هم هستم.. یاد هرکی که نمیتونه امروز بیاد مشهد.
واسه ما دعا کنین .. دعا کنین زندگیمون پر از شادی باشه... ببخشید که زیاد حرف زدم...
خدانگهدار

ممنونم
عجیب هم ناراحته!! راستشو بگو! اذیتش کردی؟؟ گناه داره! به خدا از این نقطه تویس دنیا بهتر پیدا نمیشهههه
میدونم دوستش داریا! ولی خب لابد اونجوری که اون دوست داره نمی تونی بهش نشون بدی!! قلق هر آدمی با دیگری فرق داره!! بیشتر باهاش حرف بزن! اونم خیلی دوست داره ولی از یه چیزی ناراحته!! باید خودت بفهمی!!

ایشالا امام رضا واسطه میشه تا خدا کمکتون کنه!!
خواهش میکنم!
منم امیدوارم زندگیتون پر از شادی باشه!!

احمد شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ http://middlist.blogspot.com

خستمه

چراااااااا؟؟؟
نگفتی چی شده هاااا!!!!
از اون دفعه که اون هذیون ها رو گفتی کلی تو فکرم!

بستنی داغ شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:53 ق.ظ http://hotesticecream.persianblog.ir

سلام گیلاس جان
همش با هم مبارک باشه ایشالا
هم خونه بازسازی شده
هم دستشویی قرمز و سفید بدون پایه
هم کاغذ دیواری طلایی و زیتونی
هم کابینت خاکستری
هم بالابر ضد گیر کردن چیز ... دست
هم لباس بله برون و نامزدی
هم لباس عروس
هم ست جواهرات
هم کفش و کیف عروسی
.
.
.
ایشالا سر و کله داماد و مادر مهربونشم بزودی پیدا میشه و ما یه عروسی میفتیم
ضمنا روزی ۲۰ تا نارنگی اگه سرطان ویتامین ۳ هم نده ممکنه رنگ آدمو به رنگ هویج (نارنجی)دربیاره
پ.ن:
منم فکر می کنم با گودزیلا راحتتر میشه کنار اومد تا سوسک

سلااااااام
مبارکه صاحبش باشه!!
بابت همه تبریکات متشکریم!!


اوه!! نه فعلا این یه مورد پیدا نخواهد شد!! ما تا ۱۰ سال آینده هیچ گونه تحولی در زندگی نمی پذیریم!! خیلی خسته شدیم!!

جدی میگی اینو یا همین یه چیزی گفتی؟؟‌قبلا هم یه جا شنیده بودم! ولی نمی دونم تا چه حد درسته که مصرف زیاده ویتامین ث رنگ رو به زردی میزنه!!


ایشالا یه ودزیلا هم قسمت شما بشه!!

زیر نور ماه شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:27 ب.ظ http://lemonrose.blogfa.com

مرسیییییییی.. کلی انرژی میگیرم می بینم کسی از چند ساعت!وقتی که برای نوشتن یه مطلب گذاشتم نه تعریف..بلکه رضایت داره!خوشحالتر میشم از دید خودت اگه ایرادی توی جملات دیدی هم بهم بگی...

خیلی خوبه که به اون جمله معتقدی....عشق تا وقتی که شدنیه باید باشه ولی اگر دیگه نباشه نباید زندگی هم به پای نبود و فنا بشه....اصل خوده دوست داشتن..
ولی متاسفانه گاهی احساس تعلق و دلبستگی اونقدر پر رنگه میشه که اون جمله منطقی توی ذهن دست نیافتنی میشه.....البته میشه به این مسئله جور دیگه ای هم نگاه کرد..با اطمینان داشتن به هر چیزی که خدا به ما میده و میگیره ..خودش عین آرامشه.........
چقدر بحثیدم!!!!!! برم پست جدیدت رو بخونم....

تو همیشه ترجمه هات خوبه! استادی! منم در اون حدی نیستم که بخوام ایرادی از کارت بگیرم!!

واقعا همینجوره! اینکه خواست خدا رو در نظر داشته باشیم خیلی خوبه! ولی این جمله حتی برای اون آدمایی که اعتقاده زیادی به خدا و خواست اون ندارن هم کارآمده!!

قربونت

سعید(یادگار های یک درخت) شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

اول اینکه شما خجالت نمی کشین هنوز تو این قضیه خونه گیر کردین
دوم اگه ارتفاع دو طبقه از ۲ متر بیشتره بهتره قید هیدرولیک رو بزنید چون کابل پاره شدنش مشخص می شه هیدرولیک یهو تخلیه می شه با مخ میاین کف پذیرایی
سوم اول نوشت رو دوباره نگاه بفرمائید بعد متوجه قضیه خواهید شد تازشم اینا که بهش خشونت نمی گه تازه استفاده از اسید و برق و میله داغ و چیزهای از این قبیل رو نگفتم اونا شاید کمی خشن بودن اونم شاید
در ضمن این پست مختلط بود فقط مردونه نبود

ببخشید! از دفعه دیگه سعی میکنم بیشتر بکشم!!
البته سقوط آزاد هم بد نیستا!!! من که اصلا نظرم این بود که سر سره بذاریم!! خیلی حال میده! فک کن! از این سر سره مارپیچا!! بعد لیز میخوریم میریم پایین! با پله میایم بالا!! تاز ه از این میله ها که توی آتش نشانی هست هم خوبه!! ولی میگن برای بچهات خطر ناکه!!! :|

برو بابا! با این روشهای خشنت!!! همش به درده خودت میخوره!!!

سعید(یادگار های یک درخت) شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:43 ب.ظ

در ضمن اگه اون آقاهه که مییاد و سرویس رو نصب می کنه اگه عرضه داشته باشه و جای درز نمونه و چکه نکنه و شره نره پائین جای هم واسه ورود آبی که کف شسته می شه نباشه جرم نمی گیره

پشتش رو که نمیگیممممم
زیرش رو میگم!!! روی زمین!!! بالاخره کف زمین رو که میشوریم! اونجا آب میمونه! هر چی هم شیب کف زمین درست باشه ولی بازم اون زیر دیر خشک میشه و لانه سوسک میشه!!!!!!!!!!

کلاغ قارقاری شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:31 ب.ظ http://kalagh57.persianblog.ir/

سلام
خیلی خوشحالم از این آشنایی
وقت کردید به قارقاری هم سر بزنید
شاد باشید و سلامت

نمی خوام

سعید(یادگار های یک درخت) شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:37 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

اگه مشکل جا دارین و نمی خواین صدا باشه همون هیدرولیک براتون بهتره بشرطی که حواستون جمع سرویسش باشه
دوم از قسمت بیدار کردن خارج شدم و روشهای گرم شدن رو گذاشتم بفرمائید خدمتون باشیم

ممنون از راهنمایی شما جناب استاد!!!

امیدوارم یکی این روشها رو روی خودت آزمایش کنه! بعدش بری نظراتت رو ثبت کنی!!

شاذه شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:39 ب.ظ http://shazze.blogsky

آخ جون خوشم میاد از بازسازی! منم میخوام برم دست شویی خوشمل و کاغذ دیواری بخرممممم.
مبارکتون باشه

واااااااای انقدر دستشوییهای خوشمل اومده که اگه نری بخری سرت کلاه رفته!!! خیلی گوگولی و نازه! مثل مداد رنگی ۳۶ رنگه میمونه!!

محمد افخمی اردکانی شنبه 9 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:36 ب.ظ http://www.afkhami.blogsky.com

با سلام
سایتی برای کسب درامد از طریق اینترنت:

http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=90534

اوکی

سعید(یادگار های یک درخت) یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

سلام
تو پست قبلی یه دعوت نامه اومده بود واستون از یکی از سران شرارت مشاهده فرمودین

وااااااای نه!!
من دیگه شر و شور جوونیم تموم شده! پا به سن گذاشتم!!

یه نفر یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:05 ب.ظ http://gashteershad.blogsky.com

سلاااااااااام...بازگشتتو از حال عاری از هرگونه خنده به مالامال از هر گونه خنده تبریک میگم...امیدوارم همه به سروسامون برسن{حتی شما دوست عزیز}
راستی من یه آدم فضایی ام ولی ناراحن نشو...:دی
هام هام!

سلااااام
منم به شما تبریک میگم! انگار خیلی سخت گذشته بود!!

جدیییی میگی؟؟؟؟ من عاشق آدم فضاییام...

سعید(یادگارهای یک درخت) دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com


(آیکون سعید در حال زار زدن)

خندههههههههههه

عشق ۱۰ ساله دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ب.ظ http://10salentezar.blogfa.com

سلام گیلاس جون
ما که اصفهان هستیم.. انشاله تهران که اومدیم با هم شعبه قلهک رو میریم

سلام
توضیح دادم خدمتتون که عظمت سوتی در چه حد بود!

عشق ۱۰ ساله دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ http://10salentezar.blogfa.com

چه جالب

چشمک

لبخند پنبه ای دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.viv.blogfa.com

وایییییییییی...


شقده این دستشوییا خوشکلنننننن

دلم خواست بذارم توو اتاقمممممم
غشششششششش


نارنگی؟؟
غشششششششش
از این ۳ کیلو هزارتومنی هااااا؟
غششششششش

خندهههههههههه
به جای میز توالت یه دونه از اینا بخر! مضمون اسمش هم بیشتر میخوره!!!


نمی دونم چند کیلو چنده! فقط میدونم از این نارنگی خوشمزه و شیریناس که من عاشقشم!! همین تخم ژاپنیا که زودی هم تموم میشه و دلم میسوزه!!

farzane سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:04 ق.ظ

SALAM SALAM!
mano yadete|?!?!?!?!
khahare faeze!!!!
suryanamaskar!
mikhastam begam ma hamishe neveshtehato mikhoonam
ba in ke yek pishi hastam!!!!!
:D:D
kheili sare halam mikone :D:d
melsi:d

سلااااااااام
معلومه که یادمه!!
شما لطف دارین!
فقط به درسات لطمه وارد نشه( جو مامان بودن منو گرفت!)
همه چی مرتبه؟؟؟
امیدوارم موفق باشی و مثل خواهرت روی کنکور رو کم کنی!!

یه نفر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:16 ب.ظ

کلی لاقر شدم تو مدت عاری از خنده بودن...آره اما به کسی نگیاااااااا...آخه منیدونم از گدوم کره اومدم...:دی

چه جالب! پس یه موسسه تجویز لاغری بزنم!!

از یه گوری اومدی دیگه! سخت نگیر!!

خانوم زیگزاگ پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ق.ظ

آخ بدم میاد از این فروشنده فوضولا که خدا میدونه! ولی خدایی دسشویی یی که پسندیدی خدا بود! دیلم خاس! ایشالا واسه خونم همین مدلی میگیرم

چی شد چی شد؟؟؟؟ کی بود از تقلید بدش میومد!!! میکشمت اگه شکل دستشویی ما بخریا!! شیر مادرت حلالت نباشه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد