تولد- خونه ی مادربزرگه

 

یکشنبه تولد متین بود. ما که  هیچ کدوم نرسیده بودیم براش کادو بخریم . ساعت ۱۰ کلاس داشتیم و متین اون موقع میومد. تصمیم گرفتیم صبح زودتر بریم و قبل از اینکه متین رو ببینیم ، با همدیگه یه چیزی براش بخریم. اونوقت من ۷.۵ صبح  خوابالو و صبحانه نخورده از در زدم بیرون که مثلا برم کادو بخرم! ساعت ۹ صبح با فائزه ۲ تایی جلوی تیراژه بودیم ! تازه خیلی هم خوشحال بودیم که وقت داریم و زودی اون لباسی رو که میدونستیم متین دوست داره  میخریم و تا ۱۰ میریم دانشگاه! همه چیز دقیقا طبق برنامه و به خوبی پیش میرفت!  فقط یه مشکل کوچیک بود که ما به تنها چیزی که فکر نکرده بودیم این بود که صبح به اون زودی هیچ مغازه ای باز نیست!!!  وقتی رسیدیم تیراژه آقاهه گفت باید تا ۱۰ صبر کنین تا باز بشه! ما هم خوشحاااااال از اینکه کلی وقت داریم !! برای اینکه وقتمون هدر نره گفتیم میریم بوستان و از اونجا یه چیزی میگیریم! ( بوستان 9 باز میشه!)

وقتی رسیدیم دیدیم بیشتر مغازه های اونجا هم بسته است و تنها بخش فعالش اون گشـت ار.شـاد  جلوی مجتمع بود! دقیقا مثل پت و مت قل میخوریم توی طبقه ها و همین جور از جلوی ویترین مغازه های بسته لباسا رو دید میزدیم! بالاخره 2 تایی یه تاپ و شلوارک اسپرت که مارکش هم یادم نیست، پسندیدیم . مغازه هه هم بسته بود!! دیگه چاره ای نبود به جز اینکه پاساژ گردی کنیم تا مغازه هه باز بشه! اونوقت تنها مغازه ای که باز بود یه مغازه بود که شلواره بارداری داشت و یه مغازه لباس زیر فروشی و چند تا مغازه عطر و لوازم آرایش فروشی و بیبی سیت!! هر چی خواستم آینده نگری کنم و برای متین شلواره بارداری بخرم و زودی بریم، این فائزه نذاشت! اصلا نمیذاره من به رفیقم خیر برسونم!!

خلاااصه مغازه هه باز شد و همون رو خریدیم! البته تاپش رو نگرفتیم! شکل همون یه بلوز آستین دار با کلاه و شلوارک. مشکی با خطهای سرخابی! به تن جذب و قشنگ بود!!

حالا به آقاهه میگم اگه میشه کادوش کن! آقاهه  با یه هیجانی میگه: تولــــده؟؟  منم با یه هیجان بیشتری میگم :بعععله! آقاهه میگه: خب مبارک باشه! ولی ما که کاغذ کادو نداریم!!

رفتیم از شهر کتاب کاغذ کادو و چسب خریدیم ! هر چی هم فک کردیم که جعبه یا قرتی بازی بخریم برای کادوش به نتیجه واحد نرسیدیم! اصلا به نظر من همون کادو هم از سرش زیاد بوددد!! ( سووووت!)

حالا 2 عدد آدم+  کیف و لوازم دانشگاه + یک عدد کاغذ کادو لوله شده و چسب به دست + یک عدد لباس کادویی! چیکار کنن؟؟ وسط راهروی پاساژ مونده بودیم که چه خاکی توی سرمون کنیم و کجا کادوش کنیم!! اگه میرفتیم دانشگاه که متین ما رو در حال عملیات سری میدید و لوس میشد! اولش میخواستیم بریم توی مغازهه که ازش خرید کردیم! بعد دیدیم خیلی ضایعس فروشندهه باز قند توی دلش آب میشه که ما برگشتیم! به ذهنمون رسید بریم توی دستشویی و اونجا کادو کنیم! بعد دیدیم یهو کادوش بو میگیره، فک میکنه رفتیم تاناکورا خریدیم! گفتیم میریم یه چیز دیگه هم میخریم و توی اون یکی مغازه همش رو با هم کادو میکنیم! بعد چیز مناسبی برای خرید پیدا نکردیم! خلاصه نهایت ذهن ای کیو سانیمون این بود که بالای پله ها وایسادیم و فائزه با دندون چسب میکند و منم کج و کوله و سر هم بندی  چسبا رو میچسبوندم به کاغذ! یعنی اگه لباس رو توی گونی میذاشتیم  و سرشو با نخ گره میزدیم ،خیلی فرقی نمیکرد! بعدشم گفتیم کادو پیچ به هم ریخته و نا مرتب مد شده و از کارمون کلی راضی شدیم!! والااا! از سرشم زیادههه! ( سوووووت!)

با این همه عجله ای که ما کردیم ،ساعت یه ربع به دوازده وقتی کلاس تموم شد، رسیدیم دانشگاه! صبر کردیم تا متین و زهرا اومدن و رفتیم پارک. کادوش رو دادیم. بعدشم همون بیرون ناهار خوردیم و تولد تموم شد!! انقدر که قسمت کادو خریدنش خوش گذشت ،تولدش خوش نگذشت و بیخود بود!! یعنی حتی یه  "تولدت مبارک"  هم نخوندیم!! به همین سادگی! فقط جنبه ی اینو داشت که بهش بگیم به یادت بودیم و متین خوشحال بشه!  

  

*************************************** 

همون طور که مطلع هستید ما هنوز  خونه ی مادربزرگه هستیم و مطمئننا اینجا ابدی شدیم!فقط الان تنها خوبیش اینه که با گذشت این همه وقت ، همه سِر شدن و دیگه کسی نمیگه چرا نمی رین خونه ی خودتون!!

این خونه ی مادربزرگم  بزرگه ولی چون قدیمیه سرویس بهداشتی کم داره! برعکس خونه های الان که 100 متره و 6 تا دسشتویی داره، اینجا 600 متره و 1 دستشویی داره!

همه چیز خوبه و خوش میگذره! فقط یکی از مشکلات اساسی که ما اینجا داریم تایم دستشویی ه  !! این پسر خاله هام که موقع دستشویی رفتن شلوار و شورتشون رو بیرون در میارن و با آزادی و فراغ بال از همه چیز ،میرن یک ساعت اون تو میمونن! هر زمانی هم از اون تو در میان رنگ و روشون باز شده و  خوشگل تر شدن!  اونوقت اگه صبح زود باشه ، علاوه بر انجام واجبات، میرن اون تو یک ساعت به آواز خوندن تا خواب صبحگاهیشون بپره!! تا حالا هم نشده برای رضای خلق خدا نصفیش رو قیچی کنن! اصلا هم کاری ندارن که یه ایل آدم اون پشت داره جون میده و چشماش جز زردی رنگی رو نمیبینه!!!  به قول بابام وقتی میبینیم یه شلوار جلوی دره دستشوییه یعنی باید یا بیخیال کار خودمون بشیم یا بکشیم بالا و تف کنیم! جز این راهی نداریم!

اصولا اول صبح، با این ازدحام جمعیت  دست به فلان، من یکی که بیخیال دستشویی میشم  و میرم! دانشگاه هم یا انقدر دیر میرسم که خیلی بجنبم باید به کلاسم برسم و دیگه وقت این سوسول بازیا( رفتن به دستشویی) نیست یا هوای بیرون انقدر سرده که هر چی توی بدنمه یخ میزنه و تبدیل به توهم میشه!!! وقتی هم از دانشگاه برمیگردم اگه همزمان با برگشت پسر خاله هام باشه، بازم همون بساطه صبح رو داریم!( یه شلوار جلوی در!) اگه هم شب برگردم،  انقدر خسته ام که  حوصله دستشویی رفتن ندارم دیگه!! شبا هم موقع خواب وضعیت بدتر از صبحه! انقدر صف شلوغ میشه که فک میکنی اون تو جایزه میدن! و بازم پشیمون میشم!

بنابراین اینجوری میشه که اکثر اوقات کلیه هام در حال پوکیدن هستن!! خیلی بخوام به سلامتیه خودم لطف کنم دیگه 1 بار در 24 ساعت میرم دستشویی! اونم نه در زمان های اوج مصرف دستشویی!!

فقط میخوام توصیه کنم اگه قصد اقامت اجباری خونه ی کسی رو داشتین اول به تعداد دستشویی ها دقت کنین تا بلایی که سر من میاد سرتون نیاد!

خونمون هم در حال تموم شدنه! تقریبا همه چیش تکمیله! فقط چند تا کار مونده که اونم ایشالا تا 10-15 روز دیگه به اتمام میرسه! حالا توی یه پست مفصل میام  شرحی از وضعیت خونه میدم! 

 

نظرات 32 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ب.ظ http://no-1.blogsky.com/

خدا بهت صبر بده !

اوهوم!

JesUs TeaRs دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ب.ظ http://lvlasiha.blogspot.com/

می گم گیلی چه اصراری بود کادو بخری..همون شلوار بارداریو می خریدی واسه خنده اش!!
لعنت به این گشت ارشاد..!!

گیلی جون توام صبحا شلوارتو در بیار بزن به در برو اون تو حال کن..تو اگه چیز داشتی می تونستی سرپایی واستی و تو شیشه خانواده تخلیه بشی..دیدی پس ما مزیتمون اینه که راحت خالی می شیم و پی پی رو در خودمون هضم نمی کنیم که بشیم گیلی شاشو!! =))

خداییش از خنده سقط شدم این پستاتو خوندم..=))

خدا خفت نکنهههه
مردم از بس خندیدم به این کامنتت
شلوار رو که نشد بخریم!
در مورد بقیش هم فقط خندهههههههههههههههه

ستاره دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ب.ظ

اشتباه کردی باید همون شلوار بارداری می خریدی که به هوای اینکه شلو.ارهنپوسه زود تر شوهر کنه ...با این کار یه دختر از ترشیدگی نجات میدادی ...کار ثوابی رو از دست دادی

یعنی تو با این بهونه ازدواج کردی؟!!
یادم باشه دفعه دیگه...

رضا سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:03 ق.ظ http://www.best-pic4u.blogfa.com

سلامممممممم خوبی چه زود زود اپ می کنی
منظوری به خصوصی نداشتم
خوب می نویسی چقدم طولانی بود
موفق باشی
www.sandalie-entezar.blogfa.com
اینم وب دوممه حوصله داشتی سری بزن ممنون

راستی این بلوجسکی چطوریه خوبه؟

سلام مرسی
آهان! از این نظر!
سلامت باشی
حتما سر میزنم

من دوستش دارم!

پریناز سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.gheelvaghal.persianblog.ir

من که یه بار رسما کادوی تولد دوستم رو بدون کادو پیچیدن بهش دادم. خوب آخه بدون کاغذ کادو دادن مدش بیشتره(آیکون چوپان دروغگو)

نه! جدیدا مدل گونی پیچ مد شده!
چشمک

پریناز سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:35 ق.ظ http://WWW.gheelvaghal.persianblog.ir

آیکون تعجب بسیار بسیار زیاد!
می دونی واسه چی 1 دونه تار موی سفیدت شد ؟! به خاطر اینکه اون یه دونه خال بود. بعد از اینکه یه دونه رو کندی ، اضافه می شن در آینده!

نه بابا! این حرفا خرافاتههه!!

ندا سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:04 ق.ظ http://dedaee.blogfa.com

ای مشکل شما داره همه جا مد میشه اصلا خودتو ناراحت نکن
اصولا جایی که دستشوییش کمتر باشه باکلاستره

کجا مد میشه؟؟ یعنی الان ما خیلی با کلاسیم؟؟

امید یگانه سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:28 ق.ظ http://hotesticecream.persianblog.ir

سلام گیلاس جان
عجب سرگذشتی داشتی...
اون از تالار اندیشه که همیشه یه شلوار جلوش پهنه
اون از یه خیل آدمای مبتلا به زرد بینی که جلوی در تالار صف کشیدن
اون از کادو خریدن ساعت ۷ صبح (تو محل ما که فقط سنگکی و کله پزی این موقع بازن)
اون از کادو پیچیه مدرن (بدون دخالت دست)
اون از گش ت ار.شاد و اینم از کامنت بی سرو ته من
چه شودددددد

سلام
واقعا لذت میبری؟؟
میخوای برای شما هم از این سرگذشتا رقم بزنیم؟؟
چاره اش فقط یه عمله و یه تیشه است!
بی خانمان که بشی تو هم سرگذشت منو پیدا میکنی!!!

سین بانو سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 07:26 ب.ظ http://sinbanoo.blogfa.com

آخ اگه شلوار بارداری می خریدی خیلی با حال می شدا!!!!!!

آره! حیف شد که نخریدیم!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:06 ب.ظ

نسترن سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:07 ب.ظ http://na-sta.blogfa.com

چرا تاپشو نخریدین .من همش منتظزر بودم بگی یه فرصت پیدا کردیمو رفتیم یه جای دنج وچای داغ ونون تازه خوردیم /

این خوشگل تر بود!
جانننم؟؟؟ ما فیلم تخیلی نمی سازیم که یهو اون وسط بریم چای بخوریم فداتشم!

آقای خط چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:44 ب.ظ http://mr8mrs.,persianblog.ir

خیلی باحاله خونه ی مامان بزرگت (نمیدونم چرا نمیشه شکلک بزارم)
با نمک بود.
مرسی بابت کامنتای زیباتون تو وبلاگ

ایشالا از این باحالا قسمت شما هم بشه!!
خواهش میشه!

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:27 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

چه سریع پاسخ می نویسی ؟!!!!!

چه کنم دیگه!

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:29 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

فقط 2 تا دیگه مونده !!!!!!!!!!

اولش منظورتو نفهمیدم! بعد کلی خندیدم!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:33 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

=)))

کووووووووفت

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

من می رم دیگه کاری نداری ؟!!!!!!!!

به سلامت!
سر رات ۲ تا نون بگیر

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:36 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

=))))))))))) نگران نباش زود بر می گردم !!!

توقف بی جا مانع کسب است!

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:38 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

=)))) نگران نباش زود بر می گردم!!!

ده برووووووو دیگههه

سعید(یادگارهای یک درخت) چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

سلام
مرسی از لطفت
در ضمن تو این همه سر سبزی گذاشتی رفتی ما هیچی نگفتیم حلا ما دو روز دیر کردیم داری ما رو می کشی
خیلی خوشحال شدم که تو این سروز همش بهم سر می زدی

سلام
خواهش میکنم وظیفه بود
خودت گفتی اگه دیر کردم نگرانم بشین و این حرفا! از همون لحظه داشتی جلب محبت های مردمی میکردی! فک کردی!!
ایییییش!
چشمک

امید یگانه چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://hotesticecream.persianblog.ir

یعنی می گی دیگه باید برم دنبال دوا درمون امراضم!!؟؟؟

جسارتا منظورم همین بود! اما نه در مورد شما!

?؟ خانوم نقطه ?؟ پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ق.ظ http://mr8mrs.persianblog.ir/

اینجا چرا اسمایلی له و لورده شدن از خنده نداره تا من یه دل سیرررررررررررررررررر بهت بخندم
آآآآآآآآآآآآآآآآآیییییی چی حالی میده یه بار یکی توی این صف طویل خودشو کلهههههههههمممممم خیس کنه
ولی خدایی شماها خیلی حس دارین ها!
من اینجا اگه ۱۰ تا دششویی هم دور و برم باشه حسسسسسسسسسسس ندارم ژاشم برم! دیگه ببین فراخی در چه حدددددددددددددد!!!!!!!!!!

چون اگه اون اسمایلی رو داشت بعدشم باید اسمایلی میت رو زمین موند رو میذاشتیم!
خوشحالم اگه خندیده باشی! برات خوبه!
خندهههههههه! تو حالا از کجا میدونی از این حالا به ما داده نشده؟؟؟
ببین همیشه وقتی آدم رو از یه چیزی محروم میکنن به اون حریص میشه! این خصوصیت آدمیزاده! از اون نظر!!

?؟ خانوم نقطه ?؟ پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 ق.ظ http://mr8mrs.persianblog.ir

ضمیمه ژاشم === پاشم

چشمک

ahmad پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:40 ق.ظ http://middlist.blogspot.com

.

بازم شما حالتون خوب نیست؟؟؟
خب؟؟؟

خانوم زیگزاگ پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:49 ق.ظ http://Daily.30n.ir

اینهمه دور اندیشی برا دورانه بارداری... حالا چرا سخ گرفتی گیلی جان اینقد؟ آدم قبله دورانه بارداری به چه چیزه دیگه یی میتونه احتیاج داشته باشه؟ البته که ست کامل لباس زیر عزیزم!!!!

دوران بارداری سایزش تقریبا مشخصه! من الان از کجا سایز لباس زیر دوستام رو بدونم؟؟؟
سایزت رو بده برای تو لباس زیر بخرم!

سعید(یادگارهای یک درخت) پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

سلام
سفر نامه رو گذاشتم بدو تا ستاره تمومش نکرده

سلام
چشم اومدم

سعید(یادگارهای یک درخت) پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 05:47 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

سلام
مطلقا اینطوری نیست من خیلی وقتا می یام مطالبت رو می خونم یا آرشیو های قدیمیتو ولی خوب چون نظر گذاشتم دیگه نمی زارم
مطمعن باش من حداقل روزی یکبار به همه وبلاگهای که بهشون لینک کردم سر می زنم می خوای از این بعد هر بار که می یام واست کامنت بزارم مطمعن شی

گیلاس خانوم گل شما بیشتر از اینها واسه ما محترم هستی

سلام
حالا من یه چیزی گفتم. شما جدی نگیر!
اون چیزی هم که گفتم در راستای حرف خودت بود!! به من چه که بد منظورت رو میرسونی!!
نه نمیخوام! اگه شما کامنت هم نذاری میدونم که لطف داری! من نه به خاطر کامنت می نویسم نه برای کامنت به کسی سر میزنم! این خاله زنک بازیا رو هم بلد نیستم!!
ارادتمندم جناب ...

کویریات پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 06:13 ب.ظ http://sere.persianblog.ir

من هم دقیقاً تو تیراژه یه بار همین مشکل رو داشتم. همه جا بسته بود تازه تا ظهر هم نصف مغازه ها باز نکردند و گفتند اونها فقط عصر ها باز می
امیدوارم خونه تون زودی درست بشه که مشکل دستشویی حل بشه!

آره همین جوره! صبح خیلی از مغازه هاش بسته است ولی اون مغازه ای که ما قصد خرید ازش رو داشتیم صبح حا باز میکنه! البته نه خروس خرون!!
امیدوارم!!

سعید(یادگارهای یک درخت) پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:34 ب.ظ http://www.derakht1.blogfa.com

قسمت آخر سفر نامه رو گذاشتم بفرمائید خدمتون باشیم

اومدم خدمتتون!
مرسی خبر دادی

عشق 10 ساله پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.10salentezar.blogfa.com

سلام
خیلی لطف کردید و با نظرتون خوشحالمون کردید
منم پست آخر رو خوندم خیلی باحال نوشتید
تولد مبارک
اما مشکل تعداد زیاد جمعیت و کمبود دسشویی
خیلی بده
ما هم تا میریم تهران همینطور میشه چون خونه یک دسشویی داره و ما هم که ....
ولی بهتریین راه حلش زود بیدار شدن و ....
اگه دوست داشتید خبر بدید همو لینک کنیم
بازم پیش ما بیاین
همیشه شاد و خندون باشید

سلام
خواهش میکنم
شما هم لطف دارید
امیدوارم تا بیشتر از این خودمون رو بی آبرو نکردم این خونمون درست بشه و بریم!!
کی حال داره زود بیدار بشه حالاااااا
چشم میام
سلامت باشی

لبخند پنبه ای پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.viv.blogfa.com


:))))))))

خوبه اون مدل گونی رو به من ندادی :))
آخه مدل کادو کردن واسه من خیلی مهمه اینو گفتم که حواست جمع باشه :))

امروز صبح کلی باهات فازیدم :))

بازم استادتونُ دیدی یادم بیفت :))

خیلی هم دلت بخواد! دندون اسب پیشکشی رو که نمیشمردن!
هر چه از دوست رسد نکوس! مخصوصا اگه اون دوست من باشمممم!!
( ولی جدا منم به کادو کردن خیلی حساسم. معمولا هم سعی میکنم شیک و با سلیقه کادو بشه. جعبه های گوگولی هم خیلی دوست دارم!)
چه جالب! چهارشنبه بعد از ظهر و پنج شنبه صبح منتظر باش!!

امید یگانه جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:58 ق.ظ http://hotesticecream.persianblog.ir

سلام گیلاس جان
خواهش می کنم...
اصلا لزومی به اون مساله نبود. چون من به هیچ وجه ناراحت نشدم
کلا ظرفیتم بالاتر از این حرفاست
به همین دلیلم با اجازه ت کامنتی که برام گذاشته بودی رو خصوصی کردم. چون همونطور که گفتم نیازی به اون مساله نبود
ولی به هرحال ممنون که اون کامنت رو برام گذاشتی...
همیشه منتظر دیدن کامنتات توی نظرخواهی وبلاگم هستم

سلام
مشخصه کاملا که ناراحت نشدی!!! ولی خب من با تیپ نوشته هاتون و رنگ و مدل قالب و اسم وبلاگ و اون عکسی که اون کنار زدین اصلا فکر نمیکردم که خیلی بزرگتر از من باشین! برای همین ۲۰ سال درس خوندن توی ذهنم نمی گنجید!! به هر حال که معذرت میخوام بازم!! نباید اونجوری میگفتم!
هر جور راحتی. برام مهم این بود که این مساله رو فقط گفته باشم . حالا پاک کردنش هم مهم نیست!
شما لطف دارین.

خانومی جمعه 1 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:56 ق.ظ http://www.khoneye-ma.blogfa.com/

یعنی الان اگه من بگم از پسر خاله هات بدترم دوست داری منو از وسط نصف کنی؟! :دی
دستشویی عمومی های تو خیابون هم هست ها گیلاس:)) دستشویی های دانشگاه اییییییییییش!
منم روزی یه بار میرم ولی وقتی میرم برگشتم با خداس :)))))
چه تفلد خنکی :دی

یعنی تو هم شلوارتو در میاری و جلو در میذاری؟؟؟؟
بابا کی حال داره دستشویی عمومی پیدا کنه!!! کجا دستشویی عمومی دارن؟؟؟؟
دستشویی دانشگاه از ترکیدن که بهتره فداتشم!
خندههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد