قبلا و حالا!

امروز پسر خاله ام اومده میگه: گیلاس ؟؟!! اگه من زن بگیرم اولش ماه عسل حتما میرم ایتالیا!

- گیلاس: حالا کی  به تو زن میده که واسه خودت برنامه ماه عسل هم میچینی! برو دیکته ات رو بنویس خردسال!!

-پسر خاله: برووو بابااااا!! مگه من مثل توام که سن مامان بزرگا رو داشته باشم و هنوز کسی عاشقم نشده باشه؟!! اصلا کی تا حالا عاشقت شده؟؟

-گیلاس: آهان! یعنی شما الان هزار تا عاشق و کشته مرده داری، ما خبر نداشتیم؟؟

-پسر خاله: پس چی فک کردی! هر جا میرم همه عاشقم میشن!

-گیلاس: اوه اوه! مثلا کی عاشق تو شده با این کله کچلت؟

-پسر خاله: خیلی ها!! مثلا  اون روزی که رفته بودم شیر کاکائو بخرم یه دختره هم اونجا بود تا وقتی من توی مغازه بودم همش چشمش به من بود و منو نیگا میکرد! تازه وقتی نیگاش کردم بهم خندید! تازشم اون موقع هنوز موقع مدرسه نشده بود کچل نبودم و مو داشتم و کلی خوش تیپ بودم!

-گیلاس: مباااااااارکه! پس خدا رو شکر رو دستمون نموندی و یکی پیدا شد که از تو خوشش بیاد! عروسیه رو افتادیم!! حالا دختره چه شکلی بود؟

-پسر خاله: نخیرم نیفتادین! دختره قیافش بد نبود ولی من که اصلا ازش خوشم نیومد!

-گیلاس: چرا خوشت نیومد عزیزم؟ چند سالش بود این عروس خانم ؟؟

-پسر خاله: دختره نوزاد بود. بغل مامانش بود همش منو نیگا میکرد!

-گیلاس: غشششششش.... یعنی دختره نوزاد بود ؟ تو رو نیگا میکرد فک کردی ازت خوشش میاد؟؟؟ دختر کوچیکتر از این نبود نیگات کنه؟؟

-پسر خاله: ( ناراحت) خب چرا میخندی؟ ):  تفاوت سنی 8 سال خوبه دیگه! دختر بزرگتر از این که به من نمیدن! تازه مامانم از بابام 7 سال کوچیکتره!

-گیلاس: همچنان میخندیدم و به این فکر میکردم که زمان ما بچه ها در چه فکری بودن و بچه های الان در چه فکری!!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همیشه یکی از بهترین جاهایی که توی این تهران بی صاحب  دوست داشتم  هوا و  فضای سبز تقاطع بزرگراه مدرس و همت بود. خیلیها ممکنه ازش زیاد رد شده باشن ولی توجه نکردن! من که واقعا  از فضا سازی اونجا خوشم میاد! خیلی هم خوشحال بودم که چند سالی مسیر مدرسه و دانشگاهم از اون سمته!  اصلا چند بار تصمیم گرفتم  خانه و کاشانه رو ول کنم برم یه چادر بزنم صاف وسط بزرگراه! البته همه این حرفا مال قبل بود! یه چند وقتیه حالم از همت و مدرس بهم می خوره! مخصوصا از همین قسمتش!! هنوزم آخر شبا که ماشینا با سرعت روی پل پیچ میخورن و از این گره ها رد میشن و مسیرشونو ادامه میدن، خوشم میاد! ولی امان از غروب و اول صبح...

همیشه هم توی گزارش وضعیت ترافیک به این نقطه اشاره میشه !! مسیر پر ترددیه اما آخه چرا؟؟؟ چرا من باید روزایی که عصر کلاس دارم  1.5 ساعت توی ترافیک همین یه ذره راه باشم؟؟ امروز دقیقا از ساعت 6 تا 7.5 طول کشید تا من از برج میلاد رسیدم شریعتی! مسیری که در حالت عادی 10 دقیقه طول میکشه!!  وقتی از ماشین پیاده شدم انقدر سرگیجه و حال تهوع داشتم که نمیتونستم روی پام وایسم! حالم از تهران به هم میخوره! همه جا فقط دود و ماشین و ترافیک... به خدا وقتی میبینم هر جا که میری ترافیکه از رانندگی سیر میشم..  حالم از ماشین و رانندگی و کلاچ به هم میخوره دیگه... میدونم که هیچ کس دل خوشی از این مساله نداره ولی امروز واقعا انزجارم به بالاترین حد ممکن رسید.... 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
خانومی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:33 ق.ظ http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

امیدوار باش !!‌
چرا بهم نمیاد ؟

فک میکردم بیشتر باشی!

خانومی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ق.ظ http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com

اوههه فک کردم این پسر خالت بزرگه

اوهه! چشمتو درویش کن تا غیرتی نشدم!!

احمد سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:01 ق.ظ http://middlist.blogspot.com

salam gil

bebin be pesar khalat begoo negaran nabashe! agar injoori pish bere hodoodaye 45-6 salegi mitoone ba ekhtelafe 1 sal zan begire! faghat mohem ine ke haminghadr khoshtip bemoone!

oon taghato ro man ham asheghesh boodam. farghesh ine ke man hamishe nesfe shab az oon ja rad mishodam pas hamishe khalvat bood o hal midad!
rasti! tasmim gereftam zan begiram! be pesar khalat begoo dokhtare khoob soragh nadare?

ezat ziad

سلام
نه بابا! اگه پسر خاله ی منه همچین که پشت لبش سبز بشه دست یکی رو میگیره میاره توی خونه! انقدر که این بشر سر و گوشش میجنبه!

خوش به حالت! البته منم آخر شبا رد میشم ولی کمتر!

بذار دفعه دیگه که رفت شیر کاکائو بخره میگم یه کیس خوب هم واسه تو پیدا کنه!!

قربانت

مهسا سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.tiraje.blogfa.com

سلااااام
خوبی؟؟؟؟
چه پسرخاله باحالی
میتونی بهش بگی منم عاشقش شدم
ولی با تفاوت سنی حدود ۱۲ سال
زیاد که نیست؟
میتونم نقش مامانشو ایفا کنم
.
.
.
.
راستی اینجانب به عنوان یک تهرانی عاشق ترافیکم
البت نه در مسیر تردد به یونی
.
.
.
دیگر عرضی ندارم
جز اینکه بیا ی پیشم
.
.
فلن

سلام
مرسی
فک کردی!
الان خودم هم هستم با اختلاف سن ۱۲ سال ! ولی انقدر حالیشه که به عنوان یک بزرگتر عاقل به من نیگا میکنه!!!

ولی بنده از ترافیک متنفــــــــــرم! فقط سرعت رو دوست دارم!
دلم میخواد پشت فرمون بشینمو پامو تا جایی که میشه روی گاز فشاااار بدم و برم و هیچ ماشینی هم جلوم نباشه... چه حاالی میده


چشم حتما..

قربونت

خانومی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:59 ب.ظ http://khoneye-ma.blogfa.com/

واااااااااااااااااااااااااای گیلاسی تو برگشته بودی و من خبر نداشتم !!!! بغض
حالت چطوره خوبی؟
دلم برات یه ذرههههههههه شده بود عسیسم بوس
آپای قبلیتو خوندم خونه جدید التاسیس مبارک باشه چشمک
حموم قرمز به به چه شود !!!! چشمک نیشخند !
ووووووووووویییی! واقعا به همین راحتی جیش کردن؟! بعد ماماناشون کتکی تنبیهی چیزی شون نکردن ! تعجب ! چه قدر بچه ها ریلکس شدن ماشالا !
اون پسر خالتم که جیگره واقعا !! !غش ! بیام خودم بگیرمش ؟! :)))))))

واااای آره تازه برگشتم!!
خوبم عزیزم
منم دلم برای تو و همه تنگ شده بود
هنوز که تاسیس نشده ولی پیشاپیش ممنونم!
مامانشون دعواشون میکنن ولی نه زیاد! اعتقاد دارن طبق اصول روان شناسی اگه به رو از این کار بترسونن بدتر میشه!
ولی کلا بچه هامون ریلکسن!!!
بیا بگیرش یه عروسی هم ما بیفتیم!!!

خانومی سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ http://khoneye-ma.blogfa.com/

اینجا خصوصی نداره من بهت آدرس سایت بدم چرا ! ناراحت

شرمنده! ناراحت

خانوم زیگزاگ سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 06:47 ب.ظ http://Daily.30n.ir

آخی! گناه داره دله پسر خاله کوچولوتو میشکنی اینجوری!!

نه بابا هواشو دارم! نمیذارم بشکنه!

مهدیه شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ق.ظ http://srvn.blogsky.com

سلام
منم واقعا عاشق اون قسمت از بزرگراهم
ولی نه در ساعات اوج ترافیک!!!!!!!!!
در اون ساعت ها ترجیح می دم پیاده برم خونه
آپم
بای

سلام
ایولللل چه تفاهمی!!!
این ترجیح دادنت بخوره توی سرت! آخه من از دانشگاه تا خونه پیاده برم؟؟؟ نه واقعا درباره من چی فک کردی تو!!!!!!!

تیده آ یکشنبه 21 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:27 ب.ظ

درکت نمیکنم ما که زیاد ترافیک نداریم
دیگه شمالی گفتن .....(کلاس گذاشتما.فهمیدی؟)

اوه اوه !
دیگه برای من نمیخواد افه لنگه کفش بیای!
ترافیک شمال از تهران بدتر شده!
اون دفه از نوشهر تا عباس آباد ۳.۵ ساعت توی ترافیک بودیم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد